در رابطه با وعده تدریس زبان مادری ــ یادداشت یوردنت

پس از روی کار آمدن حسن روحانی و در رابطه با وعده های انتخاباتی وی دایر بر تاسیس فرهنگستان زبان “آذری” اخیرا اظهار نظرهائی از طرف مقامات دولت جدید، وابستگان فرهنگستان زبان فارسی و برخی از اعضای مجلس اسلامی مطرح شده و مساله زبانهای غیرفارسی را موضوع روز محافل پان ایرانیست کرده است. در این یادداشت نگاهی به نحوه برخورد محافل حکومتی، اپوزیسیون ایرانی آن و حرکت ملی آذربایجان می‌اندازیم.
تورک دیلیبدون شک در طول قریب نود سال اخیر تنها ایدئولوژی مشترکی که سلائق سیاسی، مذهبی و فرهنگی مختلف و متضاد درون حکومتهای ایران را به هم پیوند میدهد پان ایرانیسم بنا شده بر محور ملیت فارس و زبان فارسی بوده است. وجود این محور مشترک نه قابل انکار است و نه کسی اساسا آن را انکار میکند. اظهارات، سیاستها و برنامه ریزی ارگانهای حکومتها، هم در دوره پهلوی و هم در دوره اسلامی عمیقا در جهت تحکیم و تعمیق این محور مشترک بوده و هنوز هم میباشد. اینکه پایه گذاران این ایدئولوژی در ابتدا چه نیروها و چه شخصیتهائی بودند شاید در مرحله کنونی مبارزات ملی ملتهای غیر فارس در ایران اهمیت چندانی نداشته باشد اما اینکه مشخص شود در برخورد به این سیاست، هر نیرو و هر شخصیت سیاسی در ایران در حال حاضر در کدام نقطه می ایستد اهمیت بسزائی دارد، امری که خود معیار مهمی در جدی بودن و یا نبودن هر شخص یا نیروی سیاسی در ادعای آزادی خواهی و استقرار دموکراسی میتواند به حساب آید.
برنامه نیروهای اپوزیسیون خارج از حکومت
موضع گیری محافل اپوزیسیون مخالف حکومت اسلامی در مورد مساله ملی -اگر چند شخصیت ایرانی را استثاء بکنیم – در مجموع همگی به نحوی در قالب تعهد به همان محور مشترک دور میزند. در ظاهر امر شعارها و شیوه های بیان هر کس و هر جریان ممکن است متفاوت به نظر برسد اما جوهر اندیشه و سیاست آنها در کل یکسان است. معمول همه سلائق مختلف مخالف حکومت اسلامی این است که در جریان هر اظهار نظر و در کنار همه شعارها و برنامه های سیاسی و اجتماعی‌شان ، رسمیت انحصاری زبان فارسی را بصورت اصل غیر قابل بحث تاکید میکنند. تنها تفاوتی که در سالهای اخیر و در پی اوجگیری اعتراضات و فعالیت های ملتهای غیر فارس که صراحتا خواستار برچیدن بساط تک زبانی و تک فرهنگی شده اند دیده شده بعضا اضافه شدن بندهائی است که در کنار تاکید به رسمیت انحصاری زبان فارسی از تدریس زبان “اقوام” نیز حرفی به میان میآورد. این گذشت از رویه معمول که اساسا منکر هر نوع حقی برای زبانهای دیگر بود البته بی قید وشرط نبوده و اغلب همراه با عتاب و خطاب به افراطیون “قومگرا” ، “ناسیونالیست های تجزیه طلب” و “پان ترکیستها” نیز بوده و بعضا حتی حکومت اسلامی نیز متهم شده است که گویا با عدم اجرای اصل پانزده قانون اساسی اسلامی باعث تقویت افراطیون گردیده است.
تعجبی ندارد که از منظر فعالان ملی غیر فارس این شیوه برخورد محافل اپوزیسیون ایرانی به مساله ملی که در قالب “مجاز” دانستن “آموزش زبان اقوام” خلاصه میشود حتی در نگاه اول نیز شدیدا توی ذوق بزند. استفاده از ادبیاتی که فارس ها را از دیگر ملیتها استثاکرده و غیر فارس ها را “اقوام” مینامد و نمایش بزرگمنشی توام با گذشت در حق اقوام فرودست در قالب اجازه آموزش زبان آنها، خود توهینی است که به مساله تبعیض ملی در ایران بعد جدیدی میدهد. این رویکرد جدید نه تنها گرهی از معضل تبعیض ملی و تحمیل یک زبان و فرهنگ غیر به قریب نصف مردم ایران نمیگشاید حتی از عدم طرح مساله زبانهای غیر فارس نیز غیر دموکراتیک تر و از یک نگاه توهین آمیز است. اگر در تکیه بر انحصار زبان فارسی مساله برخورد غیر دموکراتیک مطرح است در مستثنا کردن فارس ها از “اقوام” و همچنین در برچسب زدن به فعالان ملی، مساله راسیسم عریان و همچنین تحمیق توده های غیر فارس نیز اضافه شده است.
سیاست جناح های داخل حکومت
جناح های داخل حکومت اسلامی ایران در عین حال که همگی به سیستم تک زبانی و ریشه کردن کردن زبان و فرهنگ های غیر فارس معتقد و متعهد میباشند اما نحوه برخورد عملی آنها با مطالبات ملی و فرهنگی مردم غیر فارس بخصوص در این اواخر تفاوتهای جزئی نشان میدهد. در حالیکه کلیت حکومت در سرکوب فعالان مدنی اشتراک نظر و اشتراک عمل دارند، جناح هائی از آن و بطور مشخص محافل موسوم به اصول گرا، در کنار سرکوب فیزیکی، از دید تئوریکی نیز حقوق ملی مردم غیر فارس را بی پرده و بطور تمام و کمال انکار کرده اند. در نقطه مقابل، دولت روحانی که در آن وابستگان به رفسنجانی و محافل موسوم به اصلاح طلبان دست بالا را دارند، همراه با تشدید سرکوب فیزیکی، وعده هائی را برای تحقق برخی از مطالبات مطرح کرده است. در مورد مشخص تحصیل به زبان مادری، سیاست انکار دولت قبل در مورد زبانهای غیر فارس جای خود را به سیاست وعده ایجاد فرهنگستان زبان “آذری” و تدریس زبانهای “بومی و قومی” داده است. هر چند مشابه این وعده در زمان دولت اصلاح طلب خاتمی نیز در حرف مطرح شده بود اما بنظر میرسد که اینبار دامنه بحث متفاوت است واز آنرو نیز هست که عکس العمل جناح های مختلف دولتی نیز با زمان خاتمی فرق کرده است.
شکی نیست که آن چیزی که دوره کنونی را نسبت به زمان خاتمی متفاوت میکند رسوخ عمیق زمینه مطالبات ملی بخصوص در میان ترکها میباشد. شعار “تورک دیلینده مدرسه” بصورت یکی از شعارهای محوری حرکت ملی آذربایجان نه تنها در میان فعالان ملی و نخبگان ترک داخل و خارج ایران پذیرفته شده بلکه در میان توده های مردم عادی نیز به صورت عمیقی نفوذ یافته است. این مساله ای است که بخشهائی از حکومت ایران را نگران آن نموده که ممکن است با سیاست سرکوب فیزیکی قادر نباشد این موج توده ای را آرام نماید. بطور نمونه، شخصی مثل رفسنجانی که سوابق مشخص وی در دوره ریاست جمهوری اش در ویران سازی زیر ساختهای اقتصادی مناطق آذربایجان وی را در ردیف اول دشمنان موجودیت آذربایجان و مدنیت ترک نشانده است با سکوت خود در این مورد عملا از سیاست وعده و فریب دولت روحانی حمایت میکند. وی پیش از ایام انتخابات اخیر بصورت غیر منتظره ای از مساله آذربایجان اظهار نگرانی کرده بود که گویا خارجی ها می‌خواهند سیستان و بلوچستان و آذربایجان را تجزیه کنند.
در این شرائط و از آنجا که حکومت اسلامی برای خلاصی از بحران اقتصادی و سیاسی و انزوای جهانی خود سیاست نزدیکی به دولتهای غربی را در پیش گرفته است، توجه به این مساله اهمیت بیشتری پیدا کرده است. این امری طبیعی است که حکومت اسلامی در جریان بده و بستانهای خود با غرب نمیخواهد پشت جبهه خود را نا آرام و متلاطم رها کند و به همین دلیل با روی کار آوردن دولتی با شعار تدبیر و امید، از یک طرف، به تمایلات طبقه متوسط و مرفه تحصیلکرده شهری که خواهان زندگی عرفی و رفع مزاحمت های دولتی در زندگی اجتماعی اشان هستند تا حدودی روی خوش نشان میدهد و در جبهه دیگر، برای آرام کردن اعتراضات ملی در میان غیر فارس ها سیاست اجرای اصل ۱۵ و آموزش زبانهای به اصطلاح اقوام را تبلیغ مینماید.
از دید منافع مردم غیر فارس البته اجرای اصل پانزده قانون اساسی اسلامی بخودی خود دستاورد قابل اعتنائی نمیتواند به حساب آید. در این اصل ضمن اینکه رسمیت انحصاری زبان فارسی تصریح شده است برای زبانهای غیر فارسی صرفا حقی در حد “استفاده در مطبوعات و رسانه‏های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی دیده شده است. (این البته در شرائطی است که اصل نوزده همین قانون، ‎‎‎‎‎مردم‏ ایران‏ را از هر قوم‏ و قبیله‏ دارای حقوق‏ مساوی‏ میداند و تصریح میکند که رنگ‏، نژاد، زبان‏ و مانند اینها سبب‏ امتیاز نخواهد بود اما از آن جا که جمهوری اسلامی هر چیزی را با استثاء همراه میکند، پیشاپیش و در اصل قبلی قانون برای زبان فارسی امتیاز انحصاری قائل شده است. -اصل شانزده همین قانون نیز که تدریس زبان عربی را بدلیل زبان قران تا پایان دوره متوسطه اجباری کرده است البته ربطی به حقوق مساوی هر “قوم و قبیله” ندارد.)
همانطور که در متن اصل ۱۵ دیده میشود مساله بر سر رسمیت زبانهای غیر فارسی در محیط زندگی و کار و امر دولتمداری مردم غیر فارس که نیست هیچ، بلکه حتی در کار تدریس ادبیات این زبان ها نیز برنامه ای مطرح نشده و صرفا تدریس ادبیات آنها آزاد دانسته شده است. بحث این نکته نیزخود داستانی دیگر است که بدون کاربرد یک زبان در محیط تحصیل و کار و بدون استفاده از آن درعلوم، سیاست واقتصاد، واقعا به غیر از شعر و قصه چه چیزی از آن زبان میتواند تدریس شود و مورد استفاده قرار گیرد.
دراین عصر ارتباطات و دهکده جهانی، یک ناظر نکته بین قاعدتا باید این آزادی مرحمتی حکومت ایران را که تازه اجرا هم نشده است نمونه منحصر بفردی بیابد. در کشوری که به اعتراف وزیر آموزش و پرورش اش، زبان قریب هفتاد درصد مردم غیر از زبان فارسی است و به گفته وزیر خارجه اش زبان مادری قریب چهل درصد مردم ترکی است،  اعتماد به نفس بالائی لازم است تا نه تنها زبان های هفتاد درصد مردم را غیر رسمی بدانند بلکه مرحمت آزاد بودن استفاده از آن زبانها را نیز بعنوان نمودی از حقوق مساوی مردم ایران از هر قوم و قبیله جزو قانون اساسی اشان بیاورند، ضمن اینکه در عمل حتی آنرا اجرا هم نکنند و بطور علنی درخواست کنندگان اجرای آن را بکشند و یا زندانی کنند.
اما نکته مهم در مقایسه تاثیر سیاستهای آرام سازی دولت روحانی در مورد طبقه متوسط و مرفه شهری و مورد مردم غیر فارس تفاوت بازدهی این سیاستها است. اگر همراهی نسبی با مطالبات عرفی طبقه متوسط و مرفه شهری بخصوص در تهران آنان را مدافع سیاستهای دولت روحانی میکند اما در مورد غیر فارس ها هر شکاف مختصر در سیستم تک زبانی و تک فرهنگی کشور آغازی بر فروپاشی همه بافته های نود سال اخیر میتواند به حساب آید که نه دولت روحانی و نه کلیت سیستم حکومتی از آن غافل میباشد. از این روست که سیاست وعده آموزش زبان به اصطلاح اقوام، سیاستی است محتاطانه، محدود و بشدت قالبی و بصورتی امنیتی و نظارت شده و همراه با تشدید سرکوب فعالان ملی غیر فارس و دور از انتظار نیست که در مرحله عمل نیز به کاریکاتور مضحکی تبدیل شود که جدا از موفقیت یا عدم موفقیتش در کاربرد تبلیغاتی برای دولت مرکزی، عملا خود به یکی از ابزارهای فرهنگی آسیمیلاسیون تبدیل شود.
در این میان عکس العمل تند برخی از اعضای مجلس اسلامی و بخصوص اعتراضات فرهنگستان زبان فارسی حداد عادل، از یک نظر بیمورد و از یک نظر قابل درک میباشد. در نظر اول تصور اینکه ماهیت این نوع برنامه ها برای محافل مخالف روشن نیست بنظر دور از ذهن میاید. هم حداد عادل و هم دیگر اعضای فرهنگستان زبان فارسی و مجلس اسلامی که در مخالفت با این وعده دولت روحانی سر وصدا میکنند آنقدر خام نیستند که برنامه اعلامی دولت روحانی را تا آن حد جدی گرفته باشند که آنرا خطری برای سیادت زبان فارسی تصور کنند. پیش از این نیز حتی در زمان دولت نزدیک به این معترضان، زبانهای “محلی بومی و قومی” از آن سیاقی که مورد قبول حکومتی هاست در رادیو و تلویزیون های دولتی بکار گرفته میشد . در حالیکه در صدا و سیمای آذربایجان برنامه های زبان به اصطلاح آذری پخش میشد و با مقامات دولتی محلی با زبان “آذری” مصاحبه میشد کسی از فرهنگستان زبان فارسی به آن اعتراض نمیکرد چرا که چنین برنامه هائی خود به نوعی در جهت اهداف فارسیزه کردن همه زبانهای مردم ایران بود. این که تصور شود دولت روحانی بدنبال آنست که ادبیات غنی زبان ترکی را بصورتی متفاوت با شیوه زبان فارسیزه شده “آذری” که مورد استفاده صدا و سیما و مقامات دولت است تدریس کند اگر از ذهن آدم های خوش خیال هم بگذرد اما قطعا از ذهن امثال حداد عادل نمیگذرد، خصوصا که ولی فقیه و مراد این جماعت هر چند وقت یکبار خودش همگان را مامور تقویت زبان فارسی میکند و وزیر ارشاد همین دولت روحانی صراحتا قصد دولت اش را همگرائی همه فارسی زبانان تاکید مینماید و استاندار مهمترین شهر ترک نشین اش نیز بکار بردن لفظ ترکی تراختور را ممنوع میسازد. از آن گذشته امثال حداد عادل نیز خوب میداند که وعده تدریس زبان های غیر فارس اگر با پشتوانه بودجه دولتی همراه نباشد –چیزی که باید در مجلس تحت سلطه دوستان حداد عادل و شورای نگهبان رژیم تائید شود- فقط حرفی است که جمعی را برای مدتی مشغول کند، عده ای را هیجان زده و امیدوار سازد وفتیله اعتراضات عمومی را تا حدی پائین بکشد و با خام کردن جمعی از توده های غیر فارس آنان را به نمایش انتخابات های رژیم بکشاند.
اما در نگاه دوم غیر قابل انتظار هم نیست که محافلی مثل فرهنگستان زبان فارسی این نگرانی را داشته باشند که سیستم انحصاری تک زبانی که نود سال یکه تازی کرده و بودجه های کلان فرهنگی و پشوانه عظیم دولتی را برای تحمیل آن بکار گرفته و سیادت بلامنازع زبان فارسی را به قیمت سرکوب و زور و دستور اعمال کرده و زبانهای دیگر را در رکود نگه داشته و سرمایه های کلان برای نابودی و فارسیزه کردن زبانهای دیگر بخصوص زبان ترکی صرف کرده است، ظرفیت تحمل طرح عمومی این مساله و تحرک همگانی مردم غیر فارس را نداشته باشد و نتواند طرح عمومی مساله را به این صورت بپذیرد که زبان های دیگری نیز در ایران یافت میشوند که در سطح آن هستند که فرهنگستان داشته باشند و ادبیات شان در حدی باشد که قابل تدریس در مدارس باشد. بعلاوه هر چه باشد در جدال محافل حکومتی، هر جناحی بدنبال جلب طبقات اجتماعی نزدیک به خود میباشد و طبیعی است که جناح حداد نیز با علم کردن خطر تضعیف زبان فارسی بدنبال همراه نمودن پان ایرانیستها و ایجاد نگرانی در پایگاه اجتماعی محافل اصلاح طلب در میان طبقه متوسط و مرفه شهری مناطق فارس باشد که سالها مزه رانت تبعیض ملی را چشیده و امتیازات ویژه اقتصادی و فرهنگی کسب کرده اند.
برخورد حرکت ملی آذربایجان
برخورد محافل و نیروهای داخل حرکت ملی آذربایجان به مساله وعده های دولت روحانی بایستی در چارچوب کلی اهداف این حرکت و تاکتیکهای رسیدن به آن تحلیل شود. همانطورکه در بیانیه امستردام در سال ۲۰۰۹ نیز تصریح شده است هدف اکثر فعالان ملی در داخل و در خارج از آذربایجان جنوبی کسب حاکمیت ملی برای آذربایجان جنوبی است، اما البته این بدان معنی نیست که برخی از وابستگان به حرکت ملی و بخشی از توده مردم ترک هنوز امیدوار نیستند که در سایه حکومت مرکزی ایران، زبان مادری اشان زبان رسمی تحصیل و کار آنان شود.
در چارچوب همین استراتژی نیل به حاکمیت ملی است که بهره برداری از هر فرصت- ولو حاشیه ای و اندک- در جریان کار روزمره و فعالیت اجتماعی و مدنی بخصوص در داخل ایران برای رسیدن به هدف نهائی ضرورت پیدا میکند. درعمل، در عین حال که فعالان ملی حرکت بخوبی میدانند که بدون اعمال حاکمیت ملی و در شرائط تسلط همه جانبه قدرت مرکزی، نه مساله زبان ملی ترکها در آذربایجان جنوبی به حل نهائی خود میرسد، نه تضییقات اقتصادی سامان مییابد، نه ویرانی محیط زیست پایان مییابد و نه اعتبار اجتماعی ترکها در حد شایسته آنها برسمیت شناخته میشود، اما برای رسیدن به همان هدف نهائی، برای رشد آگاهی توده ها و برای سازمان دهی مبارزه خود ، هم مطالبات موردی و گاها جزئی را پیگیری میکنند، هم از محافلی که این مطالبات را مطرح میکنند پشتیبانی میکنند، هم زمینه های طرح مطالبات جدید و موارد مشخص را در میان میگذارند و هم هر تحرکی را که در نهایت به رشد آگاهی ملی در میان ملل غیر فارس و بطور مشخص ترکها منجر شود را وسیعا تبلیغ و تشویق میکنند و البته در کنار همه اقدامات خود نیز، صراحتا به همگان گوشزد میکنند که پیشروی و کسب امتیازات موردی نباید کوچکترین توهمی در ضد ملی بودن ماهیت حکومتی که بنیانش بر تبعیض فرهنگی، مذهبی و ملی قرار دارد ایجاد کند. بدین منوال، مسئولیت روزمره فعالان ملی و محافل مدنی و ادبی داخل ایران طرح مداوم انواع مطالبات موردی و لو هر چند کوچک و هر چند بی نتیجه، و پیگیری اجرای مطالبات با طرح آن در مطبوعات داخل و خارج و بردن این مطالبات در میان توده مردم میباشد. در همین مورد، توجه لازم به روشنگری در میان محافل صادق وابسته به ارگانهای حکومت از طریق تبلیغ بی صداقتی، فریبکاری و سیاستهای ضد ملی حکومت مرکزی و ارائه نمونه های تبعیض فرهنگی، اقتصادی و معیشتی اعمال شده به ضرر ملیتهای غیر فارس جای عمده ای پیدا میکند.
کمتر کسی این توهم را دارد که بدون درهم شکستن قدرت حکومت مرکزی اعمال حاکمیت ملی در آذربایجان جنوبی شدنی است و کمتر کسی هم شک دارد که درهم شکستن قدرت دولت مرکزی بدون همراهی و حمایت توده وابستگان دولتی و نظامی ترک در درون ارگانهای حکومتی -خواه در مرکز و خواه در آذربایجان جنوبی- با فرض عدم مداخله خارجی، کار ساده ای است. از این نظر است که شکستن توهم توده مردم ترک نسبت به اهداف حکومت مرکزی یک مساله کلیدی است و از این نظر است که بدون طرح مطالبات موردی، بدون پیگیری آنها، بدون فشار به جناح های حکومت برای اجرای وعده های خود و بدون خلاقیت در عام نمودن این مطالبات که هر یک مستلزم درک شرائط سیاسی، امنیتی و اجتماعی محیط داخل است، و بدون افشاگری در ماهیت ضد ترک دولتهای ایرانی با هدف شکستن توهم توده مردم آذربایجان نسبت به حکومت مرکزی کار نهائی دشوار میشود.
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn