خشم جمهوری اسلامی ایران از افشاگری علیه پاکسازی قومی- کریم عبدیان
- توضیحات
- منتشر شده در یکشنبه, 20 بهمن 1392 15:46
آخرین قطعنامه مصوب 19 دسامبر 2013 در مجمع عمومی سازمان ملل در مورد "نقض جدی و مستمر حقوق بشر" در ایران و "اجرای گسترده احکام اعدام (400 نفر در سال جاری)"، نشان دهنده نقض فاحش، سیستماتیک و گسترده حقوق بشر در این کشوراست. در دوره روحانی شاهد اعدام های بیشتری از فعالان هویتی در مناطق کرد، بلوچ و عرب در مقایسه با دوره زمامداری احمدی نژاد بوده ایم.
رژیم جمهوری اسلامی، علاوه بر نقض حقوق فردی و جمعی و بی اعتناعی به قوانین و کنوانسیون های بین المللی، کلیه قدرت و توانائی تبلیغاتی وماشین دولتی را برای تحریف، تحقیر، سمپاشی و تهمت پراکنی علیه فعالان و مدافعین حقوق اقلیت های ملی و مذهبی و قومی را بکار گرفته است.
این رژیم با پخش اکاذیب در سایت های وابسته به وزارت اطلاعات در داخل و خارج ، سعی کرده وجهه فعالان حقوق بشری را تخریب و به تهدید و ارعاب خانواده های آنان متوسل شود.
جمهوری ولایت فقیه علاوه بر فعالیت های گسترده در رسانه های وابسته به خود مانند کیهان، سایت تابناک و تلویزیون پرس تی وی، اینک با صرف میلیونها دلار از بیت المال، اقدام به تاًسیس و راه اندازی ده ها سایت و وبلاگ مانند "خوز نیوز"، "افشاگر اهوازی" و "علی عسکری"، "بولتن نیوز" و غیره کرده است.
اغلب تبلیغات سایت های وابسته به وزارت اطلاعات مانند "علی عسکری" در یک چارچوب که مشخصه رژیم درمانده ازقبیل تهمت دروغین "تروریست"، وبرچسب "تجزیه طلبی"، "جاسوسی"، "عوامل بیگانه" وغیره قرار می گیرد، البته این تهمت ها در داخل و خارج دیگر رنگش را باخته است.
جمهوری اسلامی فعالان ملیت ها را متهم می کند که در سازمان ملل و دیگر مجامع بین المللی، به ناحق علیه آن تبلیغ می کنند این در حالی است که شواهد و موارد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد، جمهوری اسلامی یک سیاست سیستماتیک، هدفمند و برنامه ریزی شده را در دو دهه گذشته برای پاکسازی قومی و ژنوساید فرهنگی بر علیه خلقهای عرب، بلوچ و دیگر ملل در ایران و برای محو و نابودی هویت ملی و فرهنگی آنان در پیش گرفته است.
ستم ملی علیه مردم عرب
محرومیت از کلیه ثروت های نفت، گاز، آب و زمین های حاصلخیز و تبعیض در توزیع و اختصاص دادن بودجه، فقط قسمت کوچکی از این ستم ها است. استعفای اخیر 18 نماینده مجلس اقلیم اهواز ( خوزستان) به دلیل کاهش 70 درصدی بودجه استان – در مقایسه با کاهش 30 در صدی استان های دیگر - نمونه جدیدی از این تبعیض های شرم آور است.
جمهوری اسلامی، عرب ستیزی، هویت زدائی، خشونت، سياست جابجایی جمعيت، تغییر بافتی جمعیت وتصاحب غيرقانونی زمين های مردم عرب ایران را به شيوه رژيم سابق، ولی اکنون تحت عنوان" آمایش سرزمینی" ادامه می دهد.
محرومیت از مشاغل دولتی، عدم امکان تحصیل به زبان مادری (که موجب ترک تحصیل میانگین بسیار بالایی از دانش آموزان عرب شده) ، عدم دسترسی به منابع و مطبوعات و الصاق بر چسب " تجزيه طلبى " و "وابستگی به کشورهای بیگانه " و " خطر تماميت ارضى "، و اتهام هایی چون "بعثی" و "وهابی" در صورت هر نوع اعتراض، دستگیری، شکنجه و اعدام صدها نفر از فعالان فرهنگی و سیاسی و حتی کسانی که فعالیت آنها صرفاً به هدف تقلیل فقر و جلوگیری از ترک تحصیل جوانان و کمک برای ورود به کنکور بوده ، مانند اعدا م 4 نفر در هفته های گذشته واعدام دو فعال فرهنگی و دبیران دبیرستانهای اهواز، آقایان شعبانی و راشدی، از بنیاد مدنی و فرهنگی "الحوار" نمونه هایی از این سیاست های ظالمانه است. این اعمال همه جزئی از سیاست ژنوساید فرهنگی و پاکسازی قومی است.
فعالان حقوق بشری اهوازی به همراه دیگر فعالان حقوق بشر در خارج از کشور از طریق یک کمپین در سطح بین المللی و با برپائی تظاهرات و برگزاری سمینار و کنفرانس های مختلف و دیگر آکسیون های مشابه در پایتختهای کشورهای مهم جهان، برای رسوا کردن این سیاست عرب ستیزی و ژنوساید فرهنگی و پاکسازی قومی اقدام کرده اند ـ اما این اقدام ها ظاهرا خشم رژیم را بر انگیخته و باعث شده است تا ماشین دروغ پردازی خود را بر علیه این فعالان بکار گیرد.
تلاش برای تغییر دموگرافی در اهواز
رژیم های معاصر حاکم بر ایران بویژه رژیم اسلامی ولایت فقیهی، به عرب های ایران همواره با نگاهی مشکوک و امنیتی نگریسته اند. پس از پایان یافتن جنگ ایران و عراق در سال 1988 جمهوری اسلامی فعالیت گسترده ای را برای جابجايی دموگرافیک و باصطلاح فارسیزه کردن مناطق عرب نشین ایران را آغاز کرد.
سلب مالکیت بیش از از 450 هزار هکتار از اراضی کشاورزان در دو طرف کارون ، از دز و هفت تپه تا اهواز و محمره و جفیر و شلمچه و جزیره صلبوخ و قصبه ، عدم بازسازی عمدی شهرها و روستاهای مخروبه بعد از جنگ و اجرای پروژه انحراف کارون به مناطق مرکزی فارس نشین اصفهان و یزد و کرمان، تخلیه وسلب مالکیت اراضی دهها روستا در کنار شط العرب و بهمنشیر برای اجرای سازمان منطقه ای اروند، عدم پاکسازی مین های دوران جنگ، عدم صدور مجوز به کشاورزان و جنگزدگان برای برگشت به سرزمین خود که به زور از زمینهایشان اخراج و در استانهای خراسان و فارس و کرج و اصفهان و گیلان و دیگر نقاط کشور کوچانده شده اند، همگی در راستای این سیاست پاکسازی قومی و تغییر بافت جمعیتی علیه عرب های ایران است.
اولین مدرک بر ملا شده در این مورد، نامه محرمانه شماره " الف/1301/1/777" مورخ 1-6-1374 با امضاء سرتیپ پاسدار غلامعلی رشید ، معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل نیروهای مسلح خطاب به کلانتری وزیر کشاورزی وقت است که در آن خواسته است بر مبنای " سیاست آمایش سرزمینی" زمین های کشاورزی مردم عرب در شمال و شرق استان خوزستان را به تملک " ایثارگران" درآورید.
حدود ده سال بعد از نامه سرتیپ رشید به کلانتری، این بار نامه ابطحی که معاون وقت ریاست جمهوری دوران خاتمی بود، به دست مردم رسید. در ادامه نامه کلانتری، نامه ابطحی، تغیر بافت جمعیتی و کوچ دادن ساکنان عرب از اقلیم و کاهش جمعیت آنها در دستور کار قرار گرفته بود. کلیه مواد مصوبه نامه ابطحی مو بمو در حال اجرا میباشد.
بعضی از این جنبه های پاکسازی قومی توسط آقای میلون کوتاری نماینده ویژه سازمان ملل در امور مسکن و زمین که در تابستان 2005 به ایران سفر کرده بود ، تایید شده است.
اگر اینگونه افشاگری ها جرم است من این اتهام را قبول دارم و می گویم که به همرا دیگر فعالان حقوق بشر، به ترجمه و پخش این مدارک در رسانه های جهانی فعالیت کرده و بر علیه این سیاست پاکسازی قومی ،ارتجاعی و نژادپرستانه با همکاری دیگر فعالان از طریق سخنرانی در سازمان ملل و مجامع بین المللی و نوشتن مقالات به زبان های انگلیسی، فارسی و عربی اقدام کرده ام و در آینده نیز چنین خواهم کرد.
اعدام فعالان فرهنگی
یکی از تبلیغات اخیرا رژیم حمله به برنامه " تلویزیون ایران فردا" بود. تلویزیون به عنوان یک رسانه آزاد در برنامه به اعدام های مناطق قومی پرداخت و به طبیعت حال از فعالان حقوق بشر قومی دعوت کرده بود، بنده نیز از طریق اسکایپ مهمان آن برنامه بودم، رژیم رژیم با انتشار مقاله ای تحت عنوان "تلویزیون ایران فردا و کوبیدن بر طبل تجزیه طلبی" علیه افشاگری فعالان قومی در این تلویزیون تاخت و طبق معمول آنها را "تروریست" تجزیه طلب " توصیف کرد که ما نیز از این هجوم بی نصیب نمانده ایم .
فعالان حقوق بشری در ماهها و هفته های اخیر بعد از اعدام های دسته جمعی جوانان بیگناه و فعالان فرهنگی و مدنی در کردستان، بلوچستان و اهواز، و پس از فاجعه آلودگی هوا و آب و زمین و مسموم شدن بیش از بیست هزار نفر از مردم مناطق اقلیم اهواز و مراجعه آنان به بیمارستان ها در نتیجه باران های اسیدی و تنفس هوای مسموم آلوده ناشی از صنایع گاز و نفت و پتروشیمی و ذوب آهن، تلاش کردند از طریق مصاحبه با رسانه های جهانی و ایرانی به دفاع از حقوق بشر و اعتراض به نقض آن بوسیله جمهوری اسلامی بپردازند. در این راستا سعی کردیم در باره افزایش بی سابقه بیماری سرطان در میان مردم عرب اهواز روشنگری کنیم و از طریق مصاحبه با این بیماران در بیمارستان های دبی گزارش هایی به سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی ارائه دهیم و از پزشکان، متخصصان برجسته و جراحان بارز ایرانی و بین المللی خواستیم برای عیادت از این بیماران سرطان، به مستند کردن این اعمال رژیم همت گمارند.
جمهوری اسلامی از مصاحبه های مکرر فعالان حقوق بشری ملیت ها با رسانه های بین المللی و برملا کردن جنایت های جمهوری اسلامی در سوریه و نقش تهران در کمک و همراهی با رژیم منفور بشار اسد در کشتار بیش از 120 هزار سوری آزرده و به ستوه آمده، به دروغ پردازی علیه فعالان ملیت ها اقدام کرده است.
فعالیت علیه رژیم شاه و خمینی در آمریکا
برای توضیح حقیقت برای هموطنان از همه قومیت ها لازم میدانم که به صراحت بگویم که بنده در طول بیش از 4 دهه فعالیت سیاسی ام در خارج از کشور برای آزادی و عدالت اجتماعی مبارزه کرده و از حقوق همه مردم ایران بویژه از اقلیت های ملی و مذهبی در ایران، دفاع کرده ام . من هیچوقت تجزیه طلب نبوده و اکنون نیز نیستم واصولا استفاده از این واژه را در قاموس و فرهنگ گفتاری و نوشتاری من نمیتوان یافت و این اتهامات به من نمی چسبد. زمان شاه برای تحصیل به آمریکا آمدم و در تمام دوره دانشجويی کار کرده و مخارج تحصیلم را خود پرداخت کرده ام. و با افتخار در مبارزات ضد دیکتاتوری کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در آمریکا شرکت فعال داشته ام ـ اضافه بر آن روزهای تعطیلی را بمدت 5 سال بطور داوطلبانه در دفتر جنبش آزادیبخش فلسطین در نیویورک و در موسسه خیریه مالکم ایکس، رهبر مدنی سیاهان آمریکا ، در هارلم ، کار کرده و در مبارزات ضد جنگ ویتنام و مبارزات مدنی سیاهان آمریکا نیز شرکت فعال داشته ام.
از جمله اتهامات ساواک علیه من عضویت درکنفدراسیون و اقدام هایی که در سالهای اوايل 1970 میلادی از جمله اعتصاب غذا و برگزاری تظاهرات برای نجات جان مبارز خسرو گلسرخی وافشاگری علیه رژیم هنگام برگزاری دادگاه پاک نژاد و گروه فلسطین و نیز دفاع از مبازان سیاهکل، و نیز بدلیل شرکتم در تظاهرات وسیع دانشجویان ایرانی در نیویورک بر ضد جشن های 2500 ساله شاهنشاهی و همچنین دستگیری من و ۴ نفر از رفقای دانشجویم بوسیله پلیس نیویورک برای بر هم زدن سخنرانی های فرح و اردشیر زاهدی در در دانشگاه های ان.وای. یو و کلمبیا در نیویورک در سال 1973 ، از جمله دیگر اتهامات برای محکومیت به 5 سال زندان در زمان شاه بود.
زندان مشترک با رهبران جمهوری اسلامی
همچنین نزدیک دو سال در زندان های اوین و قصر زمانی که رهبران جمهوری اسلامی مانند خامنه ای و آیت الله طالقانی و منتظری و هاشمی و دیگران نیز آنجا به زندان افتاده بودند به دلیل مبارزه ضد دیکتاتوری مانند آنها حبس وشکنجه شده ام. فعالیت آن زمان ما در کنفدراسیون مورد تایید خمینی نیز بود. من هیچگاه موافق خشونت نبوده و نیستم و به مبارزه مسالمت آمیز مردمی و نافرمانی مدنی و دیگر اشکال مبارزات عاری از خشونت معتقدم.
با اینکه خود مخالف مبارزه مسلحانه هستم ولی هیچگاه به خود اجازه نمی دهم که نوع مبارزه بر علیه دیکتاتوری، از جمله شکل مسلحانه آن را که در برخی مقاطع تاریخی برای دفاع از مردم در مقابل اعمال خشونت آمیزحکومت های مستبد، برای هر جنبش یا ملتی نفی کنم.
به تجزیه اعتقاد ندارم و در هیج زمانی و مکانی سخن از تجزیه نکرده ام، اما معتقدم که یکی از دلایل اصلی عقب ماندگی سیاسی ایران در زمینه دمکراسی و حقوق بشر، تمرکز بیش از حد قدرت در مرکز است کما اینکه همه معضلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کشوری با تکثر ملی و قومی و زبانی چون ایران را ناشی از این تمرکز قدرت در دست طبقه اریستوکرات مبتنی بر مذهب شیعه و زبان فارسی و حذف دیگران میدانم. بنابراین معتقد به حکومت غیر متمرکز فدرال می باشم و آنرا نه فقط ضرورتی برای ایجاد دمکراسی و عدالت اجتماعی بلکه تنها راه ادامه، صیانت و پایداری از یک سیستم دمکراتیک مردم سالار، و برای جلوگیری از زایش و پیدایش دیکتاتوری در ایران می دانم.
لذا برچسب تجزیه طلبی جمهوری ولایت فقیه را تاکتیکی فرصت طلبانه برای قرار دادن مخالفین قومی و ملی در موضع دفاعی، و ترفندی از سوی رژیم برای تحریک ناسیولیست های افراطی علیه ملیت ها در ایران تلقی می کنم.
هیچوقت در زندگیم در هیچ زمان یا مکان و به هرشکل و تحت هیچ شرایطی، مطلقاً از هیچ کس، حمایت مادی نداشته ایم کلیه مخارج سفرم و دیگر مخارج مبارزاتی ام را خود ازجیب خودم و با کار خود و همسرم تامین کرده ام. در حدود سی و هفت سال از 44 سالی را که در خارج بوده ام (به جز مدتی را که در زندان اوین و قصر مهمان ساواک شاه و این آقایان بوده ام) به عنوان مهندس صنایع فضائی درموسسات و شرکت های بزرگ آمریکايی و دروزارتخانه های مختلف آمریکا از جمله 25 سال را بعنوان مهنس و مدیر ارشد اداره استاندارد صنایع فضائی وزارت دفاع آمریکا ( پنتاگون) بعنوان یک تکنوکرات کار کرده ام و اکنون سالها است که بازنشسته ام.
رژیم مرا بدلیل ملاقات با دکتر احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و دادن اطلاعات و فاکت هايی در مورد نقض حقوق بشر در ایران مورد هجوم قرار می دهد. اما اگر حکومت ترسی از بر ملاشدن و افشای نقض موارد متعدد حقوق بشر ندارد، به دکتر شهید اجازه ورود به ایران بدهد تا ایشان دیگر احتیاجی به ملاقات با من و دیگر فعالان حقوق بشری نداشته باشد.
اتهام دریافت پول
در سال 2006 بنا به دعوت خانم گونتر، مدیر آنزمان دفتر پناهندگان سازمان ملل متحد درسوریه – یو- ان- اچ - سی – آر- بدلیل تقاضای بالای متقاضیان پناهندگان سیاسی، به دمشق دعوت شدم تا بوقت خودم و داوطلبانه کمک کنم که صدها پناهنده ایرانی را که اکثراً عرب بودند ، با شناختی که از قوانین پناهندگی سازمان ملل داشتم، به کشورهای امنی در اروپا, کانادا, امریکا و استرالیا پناهنده شوند. این فعالیت های حقوق بشری چون در قاموس رژیم ولایت فقیه نیست، نمی تواند قابل درک باشد، لذا با ذهنیت توطئه و دریافت پول و غیره یعنی دقیقا از روی معیارهایی که خود رژیم در ارتباطش با گروههای تروریستی به آن عمل می کند، مقایسه می کند. چون جمهوری اسلامی خود از طریق این مناسبت های غیر اخلاقی با مزدوران خود در اقصی نقاط جهان عمل می کند. در لبنان، عراق، یمن، سوریه، بحرین و دیگر نقاط جهان سیاست های خود را با شیوه های پرداخت رشوه و خرید مزدور پیش می برد، بدین ترتیب با این نگرش به فعالیت های حقوق بشری فعالان ملیت ها می نگرد.
با این اعتقاد که رژیم ایران یک رژیم کاملا دیکتاتوری و زندانی برای کلیه مردم ایران و بخصوص اقلیت های ملی و مذهبی است، به عنوان یک فعال حقوق بشر وظیفه خود میدانم که اعدام های رژیم را ، بخصوص آنانی که در مناطق حاشیه ای و مرزی که دور از چشم جامعه جهانی و رسانه های داخلی و بین المللی و سفارت خانه ها در تهران ، اتفاق می افتد را در سطح جهانی افشا کنم – رژیم به درخواست نمایندگان رسانه های بین المللی- و حتی ایرانی – که هر روز برای مسافرت و بازدید از مناطق عرب و بلوچ و کرد نشین، تقاضای مجوز از وزارت ارشاد می کنند را نمیدهد. باید از مسئولان رژیم پرسید که چرا از ورود رسانه های بین المللی اینچنین وحشت دارید؟
علیرغم همه سرکوب، سانسور و اختناق، اینک جامعه بین المللی از ترکیب ملی، قومی و زبانی ایران آگاه است. اگر زمانی سخن گفتن از دردهای ملیت های عرب، کرد، بلوچ، آذربایجانی، ترکمن، گیلک و غیره یک تابو و تهمت تجزیه طلبی بر آن اطلاق می شد، امروز به یمن آگاهی این ملل این خواسته ها به ضرورتی انکارناپذیز تغییر یافته است. پتانسیل مبارزات ملل در ایران به بالاترین سطح خود رسیده است، به طوری که اخیرا خبرگزاری مهمی چون رویترز طی گزارشی این حقیقت محض را به آگاهی جهانیان رساند، که ایران یک کشور چند ملیتی است و غیر فارس زبانان نقش مهمی درامنیت، ثبات یا بقاء این کشور داشته و هیچ تحولی بدون مشارکت آنها قابل تصور نیست.جامعه جهانی به این واقعیت پی برده که تماس با رهبران و فعالان جنبش های قومی در ایران ضروری است.
منبع : سایت مرکز مطالعات اهواز