سياست شهري و سیاست روستائي در کلام صادق زیباکلام- یاشار گولشن
- توضیحات
- منتشر شده در یکشنبه, 21 ارديبهشت 1393 00:44
مصاحبه اخير سايت آذرقلم با صادق زیباکلام حاوي نکات قابل توجهي است که پرداختن به آنها تا حدودي گوشه اي از سبک و سياق سياست مدل به اصطلاح تولرانس دار ايراني را در رابطه با مليتهاي غير فارس تصوير ميکند. هر چند در اين مصاحبه نیز در مجموع، حرفهاي مشابه ديگر سياسيون و روشنفکران ايراني تکرار ميشود اما از اين جهت که اين حرفها را کسي ميگويد که پيش ترها در مقايسه با ديگران در این زمینه واقعگرايانه برخورد کرده بود، این مصاحبه ارزش بررسي و تحليل پيدا ميکند.
کسان دیگری از جناح هاي مختلف حکومت ايران نیز آذربايجان را در قالب شجاعتها و ايران دوستي هاي ستارخان و باقرخان و جان فشاني مردم آذربايجان در جنگ ايران و عراق و قيام بهمن 56 و موارد مشابه قرار میدهند اما با توجه به برخوردهاي گذشته صادق زيباکلام به مساله، در کنار جايگاه وی در تئوري پردازي هاي مدرن حکومت اسلامي ايران، صحبتهاي وي اين ارزش را دارد که با نگاه به آن، الگوي فکري وعملي روشن ترين نخبگان سياسيون ايراني شناخته شود تا بر آن اساس، حقانيت بي اعتنائي آذربايجان به سياست روز ايراني ارزيابي شود. صادق زيباکلام وقتي اينگونه سخن ميگويد در واقع تکليف کساني را هم روشن ميکند که هنوز کورسوئي از تحولي را مي بینند که گویا در بخشی از روشنفکران فارس محور ايراني پيداشده است.
در اينجا در تحليل مصاحبه اخير صادق زيباکلام نگاه به مصاحبه کمترازسه سال پیش دوهفته نامه صبح آزادی با وي نيز عبرت آموز است و ميشود با مقايسه اين دو مصاحبه، اعتبار شعارهائي را که در ظاهر زيبا مينمايد اما در پس پرده بي مايه است بهتر فهمید.
براي درک روشنتر تفاوت ديدگاه ها در اين دو مصاحبه، لازم است تاکيد کنم که وي درزمان مصاحبه قبل، در موقعيت اپوزيسيون دولت قرار داشت اما اينک هر چند خود وي صاحب پست و مقام دولتي رسمي نيست، اما دولت و جناح حاکم را مجموعه اي از همفکران وي تشکيل ميدهند که در حرف و ادعا بعضا راديکال تر از وی هم عمل ميکنند. شاهد اين مدعا اينکه، مصاحبه کننده آذر قلم نیز تصريح ميکند که زيباکلام “نه به خاطر نام خاص و جلب کننده اش بلکه بیشتر به خاطر برخی اظهارات بی پروا و عجیبش، مورد توجه همهی گروههای سیاسی اعم از اصولگرا، اصلاح طلب و فعالین سیاسی است. شیب «کلام» زیباکلام، بیشتر متمایل به اصلاح طلبی است ترجیحاٌ طرفدارهاشمی رفسنجانی”! ....و کيست که نداند دولت روحاني کپي برابر اصل دولت رفسنجاني و دولت اصلاحات خاتمي است و بر اين اساس ميشود فرض کرد که زيباکلام خود در موقعيتي است که ديگر نه از نگاه يک منتقد، بلکه از نگاه يک سياستگذار به مسائل برخورد ميکند.
پان ترکیسم و نمادهای آن
جان کلام صادق زيباکلام در مصاحبه اخيرش، ابراز ناخرسندي از احساسات ملي در ميان ترکهاست که وي آنرا به “داستان پانترکیسم و احساسات ناسیونالیستی” تعبير ميکند.
وي پس از اينکه توضيح ميدهد که “در دههی هفتاد نوزادی متولد شد که مطالعه پیرامون اثرات، خاستگاه و عوامل آن نیازمند بررسی و آسیب شناسی بیشتری است”. اين نوزاد را چنين معرفي ميکند:
“بعد از سال ۱۳۷۰ که من به ایران برگشتم، تابلو یا پوسترهایی به نام ترکی یا آذری در سطح دانشگاهها کمتر دیده میشد. اما الان در خود تهران شما میتوانید آگهیهای بزرگی دمِ در بزرگ دانشکده حقوق ببینید «کنسرت موسیقی عاشیقلار» یا موسیقی «آذربایجانی» امشب در کوی دانشگاه برگزار میشود! این موضوع نه تنها در تهران که در شهرهای مختلف ایران نیز قابل مشاهده است. به هر حال چیزی که مشخصاً نماد آذربایجانی و ترکی است.”
و اضافه ميکند:
“وقتی من از زبان نخبگان و فعالین سیاسی اصلاح طلب تبریزی در نیمههای شب و در اطراف استخر ائلگولی داستان پانترکیسم و احساسات ناسیونالیستی را میشنوم، این حامل یک پیامی است. پیام این است که مشکلی بوجود آمده. مشکلی بوجود آمده که دارد در فرمت ناسیونالیزم خودش را بروز میدهد. این احساسات را نخبگان به آن شکل بروز میدهند و جوانترها و متعصبهایش در شکلی دیگر مانند طرفداری متعصبانه از تراکتورسازی! یک سری هم در قالب شب شعر و موسیقی عاشیقلار بروز میدهند.”
وقتي مصاحبه کننده از وي براي اين مطالبات پاسخ ميخواهد ميگويد:
“پاسخ من یک جورهایی یک سطل آب سرد میریزد روی همه عواطف و شور احساسات پان ترکیسم. از موسیقی عاشیقلار و شب شعر ترکی گرفته تا طرفداریهای پر شور از تراکتور سازی تا قلعه بابک و مابقی نمادهای پان ترکیسم و ناسیونالیزم آذری”.
در اينجا قبل از اينکه به سطل آب سرد مورد نظر زیباکلام به پردازم بد نيست روي تعبيرات وي از مشکل بوجود آمده تعمق کنم. در اين زمينه خوشبختانه خود زيباکلام مبهم صحبت نميکند و صريحا نماد هاي آنرا براي شنونده رديف ميکند. وي از “موسيقي عاشيقلار و شب شعر ترکي تا طرفداري هاي پرشور از تراکتورسازي تا قلعه بابک” مشخصا نام ميبرد.
خواننده اگر حرفهاي سه سال پیش همين شخص را نخوانده بود البته مساله خاصي در اين گفته ها نميديد اما مساله اينست که جناب زيباکلام در مصاحبه سه سال خويش به رضا خان انتقاد داشت که: “رضاخان، خشن ترین فرماندهان نظامی خود را به آذربایجان اعزام می کرد تا بتواند سیاست یکسان سازی فرهنگی را پیاده کند. تا چیزی بنام آذری یت ، کردی یت ، لری یت و هیچ چیز دیگری بجز فارسی یت نباشدو میدانیم .”. که خط رسمي حکومتهاي ايراني پس از استقرار رضا خان پهلوي همين بوده و حکومت جمهوري اسلامي نيز دقيقا و با جدیت بيشتري آنرا دنبال کرده و همچنان دنبال ميکند.
وي اگر کار رضا خان در پياده کردن سياست يکسان سازي فرهنگي را نادرست ميداند که از فحواي نقل قول بالا چنين مينمايد، پس دعوت دانشجويان به يک شب شعر ترکي چرا به وي پيام ميدهد که مشکلي بوجود آمده است؟ آیا اين غير از اين معني را ميدهد که چون کار يکسان سازي فرهنگي به سامان نرسيده است در نتيجه لازم آمده که جناب زيباکلام يک جورهائي روی “همه عواطف و شور احساسات پان ترکیسم. از موسیقی عاشیقلار و شب شعر ترکی گرفته تا طرفداریهای پر شور از تراکتور سازی تا قلعه بابک و مابقی نمادهای پان ترکیسم و ناسیونالیزم آذری”. آب سرد بريزد؟
کسي که قبلا از کار يکسان سازي فرهنگي ناراضي نشان ميداد اينک چنين مينمايد که نه تنها مشکلي با سياست يکسان سازي فرهنگي ندارد بلکه حتي از توضيحات “نخبگان و فعالین سیاسی اصلاح طلب تبریزی”نيز که در مجموع میشود آنها را بسیار رقیقتر از واقعیت سطح جامعه تصور کردجا ميخورد و آنرا به “مشکلی داریم” تعبير ميکند:
“اینکه ما بگوییم در مورد پان ترکیسم یا در مورد ناسیونالیزم کردها حرفی نزنیم چون باعث عمومی شدن آنها شده و قبح مسئله میریزد شیوه خیلی علمی برای حل و فصل مسائل سیاسی و اجتماعی از جمله مسئله ناسیونالیزم نیست. بالاخره ما اگر مشکلی داریم باید با آن مواجه شویم و اینکه هی بگوییم «هیس ، هیس» آن مسئله غیب نمیشود. سرکوبش هم که بکنیم رادیکالتر و افراطیتر شده و زیر زمینی میشود. از بین نمیرود.”
آنچه از نقل قول بالا ميشود فهميد صادق زيبا کلام در “مشکل دانستن” شب شعر ترکي تردیدی ندارد بلکه نگرانيش اينست که راه حلهاي ديگر اساتيد چاره ساز نيست –اساتیدی که وي آنها را در مصاحبه خود با دو هفته نامه صبح آزادی "برخی اساتید مهم و مطرح علوم سیاسی ما مثل جناب دکتر عباس مصلی نژاد ، دکتر حمید احمدی ،دکتر ابراهیم متقی ، دکتر احمد نقیب زاده ، بخصوص استاد حمید احمدی و خیلی های دیگه" معرفی کرده و گفته بود که این نظر را دارند که اصلا نباید در مورد مسائل قومیتی حرف زد زیرا که حرف زدن پیرامون این موضوع باعث گسترده تر شدن آن می شود". در کنار آن با سرکوب هم به صرف اين مخالف است که اگر سرکوبش بکنند “رادیکالتر و افراطیتر شده و زیر زمینی میشود. از بین نمیرود”
حال به ببينيم اين آب سرد سحر آميزي که زيباکلام در دست دارد و ميخواهد با آن “روی همه عواطف و شور احساسات پان ترکیسم. از موسیقی عاشیقلار و شب شعر ترکی گرفته تا طرفداریهای پر شور از تراکتور سازی تا قلعه بابک و مابقی نمادهای پان ترکیسم و ناسیونالیزم آذری.“ خاموش کند چيست.
وي در همين مصاحبه اخیر با آذرقلم ميگويد:
“گمشدهی همه دوستان آذری زبان، گمشدهی مردم مهاباد، گمشده اهوازیها و بلوچها همه یکی است.گمشدهی همه این اقوام و فرهنگها همان گمشده مردم تهران، همان گمشده مردم رشت، شیراز، اصفهان و کرمان است. گمشدهی همه ما «دموکراسی» است.”
در اينجا معلوم ميشود از نظر زيباکلام چون سرکوب چاره کار نيست پس بايد به وعده دموکراسي پرداخت که خاموش کننده احساسات پان ترکيسمی است که نمادهاي آن شب شعر و موسيقي عاشيقلر ميباشد. اگر حرفهاي گذشته آقاي زيباکلام يادمان نبود که گفته بود اکثريت مردم ايران متاسفانه نژاد پرست اند، ميشد تا حدودي به اعتقاد خود زيباکلام به نتايج مفيد اين آب سحر آمیز اعتماد کرد اما از آنجا که ميدانيم که نظر اکثريت نژاد پرست در خصوص حقوق ملي غير خودي ها چندان چنگي به دل نميزند اين آب سرد مور نظر وي را نيز چاره ساز نمييابيم.
اين حرف “نژاد پرست” از خود همين جناب زيباکلام از مصاحبه اش با دو هفته نامه صبح آزادی است:
“ما ایرانی ها به دلیل پایین بودن سطح فرهنگی مان، نژاد پرست هستیم چون اساسا نژاد پرستی با پایین بودن سطح فرهنگ رابطه مستقیم دارد “ و مصداق هاي اين نژادپرستي را اين گونه تعريف ميکند:
“یک چیزی را من قبول دارم خیلی از ما ایرانی ها متاسفانه نژاد پرست هستیم. شما اگر دقت کنید می بینید که در فرهنگ های دیگر هم علیه قومیت ها ، ملیت ها و اقوام اقلیت شان جوک می سازند ولی فکر نمی کنم ع ایران باشد که اینقدر علیه ترک ها و لرها هتاکی می کنند. این درست است که جوک بی آزار است و بیشتر برای تفریح و انبساط خاطر است ولی یادتان باشد که درون این جوک ها، یک عنصر نژاد پرستی تلخی هم نهفته است. در حقیقت در پس آن ها، نگاه بدی به ترک ها ، گیلانی ها و لرها وجود دارد. “
جدا از مساله تصميم اکثريتي که متاسفانه نژادپرستند، بخش هاي بعدي مصاحبه اخير وي با آذرقلم نیز چيز ديگري از دموکراسي تصویر میکند:
“اگر دموکراسی باشد، شورای شهر در مهاباد، در تبریز و در اهواز به خواست مردم تن میدهد” و در جواب مصاحبه کننده که از حق آموزش زبان مادري ميپرسد وي ميگويد: “آره . ولو اینکه آموزش زبان مادری باشد. شورا تصویب میکند دو تا مدرسه ابتدایی داریم یکی بزبان مادری و دیگری بزبان فارسی.“
و در ادامه شيوه اين تصويب را هم معين ميکند:
“من به دموکراسی واقعی اعتقاد دارم. اگر نصف به علاوه یک مردم آذربایجان باور دارند که باید بچههایشان به مدرسه آذری زبان بروند خوب باید از این حق برخوردار بشوند. اما با این حال ۴۹ درصد بقیه هم از این حق برخوردار باشند که فرزندانشان را به مدارس فارسی زبان بفرستند.”
بنا به استدلال زيبا کلام، براي رفتن به مدارس فارسي زبان البته نصف به علاوه يک لازم نيست اما اگر مردم آذربايجان باور دارند که بچه هايشان به مدرسه آذري زبان بروند نصف به علاوه يک بايد موافق باشند.
اين البته جدا از اين مساله است که نوع زباني که مدرسه آذري ميخواهد درس بدهد در کجا قرار است استفاده شود. حرفي از زبان رسمي که بشود از آن در ادارات و امور جاري زندگي و سياست استفاده کرد نيست. حرفي از خود مختاري و استقلال نيست، حرف از مدرسه آذري زبان آنهم به شرطي است که نصف به علاوه يک مردم آذربايجان به آن باور داشته باشند و چون ميدانيم که اين زبان من در آوردي ”آذري” که همان زبان فارسي با چند فعل ترکي است نه به درد داخل مملکت ميخورد و نه در خارج از ايران چنين زباني وجود دارد، پس ميتوانيم به حرف خود زيباکلام برسيم، آنجاکه به کسانی که مثل آن اساتید نگران گسترده شدن قضیه هستند یادآوری میکند: “والله اگر شما دو موسسه در یک خیابانی در تبریز تاسیس کنید که در یکی آموزش به زبان ترکی آذربایجانی باشد و در دومی به زبان فارسی، تصور میکنم خیلی از والدین اسم فرزندانشان را در مدرسه فارسی زبان بنویسند. برای اینکه خانوادهها آیندهی بچههای خود را در آن میبینند که به زبانی که برای آینده آنها بهتر است درس بخوانند تا زبان بومی خودشان.”
کمتر از سه سال پيش صادق زيبا کلام حرفهاي متفاوتی ميزد: “من کی گفتم دموکراسی یعنی حاکمیت اکثریت؟ اتفاقا یکی از بزرگترین دغدغه های نظریه پردازان دموکراسی همین بحث است که چگونه میتوان حقوق اقلیت را از گزند تعرض اکثریت در نظام های دمکراتیک مصون داشت” و يا ميگفت:
“اول باید تکلیف این پرسش را مطرح کنیم که اگر یک اقلیت نخواهد با یک اکثریت زندگی کند و خواسته باشد مستقل باشد، این حق را دارد یا نه؟ من معتقدم هیچ گروهی را به زور نبایستی نگه داشت. چون آخرش جدا میشوند. اگر واقعا در یک رفراندم کاملا آزاد نصف بعلاوه یک آذریها بگویند ما نمی خواهیم جزء ایران باشیم، به زور نمیشود انان را نگه داشت.”
در آن مصاحبه هر چند امیدوار بود: "در دموکراسی واقعی، یک ترک به حقوق خود می رسد مثلا آنها زبان مادری خود آموزش می بینند بخشی از درآمد و مالیات آذربایجان را در آذربایجان خرج می شود، شورای محلی تشکیل می شود و تصمیمات اختصاصی آذربایجان در همان مجلس اتخاذ می شود. در این شرایط، هیچ آذربایجانی، سراغ استقلال نخواهد رفت" و در مقام مقایسه از فرانسوی های ایالت کبک کانادا نیز مثال میزد، اما امروز نه تنها از حق جدائي صحبت نمیکند، نه تنها از رسمیت چند زبان مثل کانادا صحبت نمیکند، بلکه حتي در شب شعر ترکي و موسيقي عاشيقلر هم مشکل ميبيند و آنرا نماد پان ترکيسم ميداند.
چه تحول شگرفي و چه تولرانس چشمگيري!
تبريز سياسي و تبريز غير سياسي
در کنار آب سردي که صادق زيبا کلام وعده ميدهد بر روي احساسات پان ترکيستي و ناسيوناليستي ترکها خواهد ريخت، وي حرفهاي ديگري نيز از توقعات خود از تحرکات سياسي آذربايجان در قالب تبريز سياسي و تبريز غير سياسي ميزند.
وي در همين مصاحبه اخير ميگويد:
“احساس من این است که تبریز نسبت به سالهای قبل از انقلاب و حتی سالهای حین انقلاب، غیرسیاسیتر شده است.” وی بدون اينکه اصطلاحات اصیل و استخان دار را تعريف کند میگوید:
“خیلی از تبریزیهای استخواندار و اصیل به تهران آمدهاند. بخشی از اینکه چرا تبریز مثل گذشتهها سیاسی نیست به واسطهی این مهاجرت و تغییر و تحولات اجتماعی است.”
وی میگوید “البته نگاه از بالا به پایین و به تعبیری «روستایی» و «شهری»" ندارد اما تاکید میکند "با قاطعیت میتوانم بگویم که بسیاری از جمعیت فعلی تبریز به مسایل سیاسی مثل گذشته علاقه نشان نمیدهد." وي در مقايسه از مناطق فارس نشين نام ميبرد که البته اهاليش شهري مانده اند: “در رشت ، مشهد ، اصفهان یا کرمان این پدیده کمتر اتفاق افتاده.”
براي درک تعريف صادق زيبا کلام از تبريز سياسي و تبريز غير سياسي بايد مصداق های مورد نظر وی را ببینیم:
“برای من تبریز و آذربایجان یعنی ستارخان، باقرخان، یعنی شیخ محمد خیابانی، ثقه الاسلام، کربلایی مسیو، یعنی مشروطه، یعنی نهضت ۲۹ بهمن ۵۶ یعنی گرسنگی کشیدن و تسلیم نشدن در برابر ظلم و جور استبداد!“
از نگاه صادق زيباکلام تحرکات تبريز زماني سياسي است که در مسير حرکت سياست مرکز قرار بگيرد و الا سياسي به حساب نميايد:
“در قیام ۲۹ بهمن نیز، ماهها قبل از آنکه اصفهان و تهران و شیراز و مشهد، تکان اساسی بخورند، تبریز، ۲۴ ساعت پایههای سلطنت پهلوی را به لرزه درآورد، برای من تبریز، یعنی مردمی که شهر را فتح کردند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، تبریز در تمام صحنهها و اتفاقات، در وسط میدان بوده، چه در دوران دفاع مقدس و چه در دوران سازندگی و حتی اصلاحات!”
و چون حکومت ملي آذربايجان در سالهاي 1324 و 1325 در خدمت سياست حکومت مرکزي نبود از نظر زيباکلام سياسي نيست:
“برای من تبریز، نه پیشه وری است نه دکتر سلام الله جاوید. نه صادق پادگان و نه غلام یحیی و نه فرقه دمکرات. تبریز برای من مشروطه بوده و هست”.
به نظر وي در حال حاضر نيز حرکات تبريز از جمله در خواست رسميت زبان ترکي، جنبش همبستگي براي نجات درياچه اورميه، محکوميت حمايت حکومت اسلامي از سياست اشغال قراباغ و اساسا شور ملي براي دفاع از حقوق ملي ترکها و منافع آذربايجان و همچنين ابتکار کشاندن مطالبات سياسي به قلعه بابک و استاديوم هاي ورزشي سياسي به حساب نميايد بلکه:
“تبریز از نظر جایگاه سیاسی و نقش آفرینیاش در معادلات سیاسی کشور و جهان، در طی سالهای اخیر دچار افول شده است. اکثر آن فعالین سیاسی از این شهر رفتهاند یا به تهران و یا به شهرهای دیگر یا به کشورهای دیگر. جایش را مردم اطراف و روستائیانی پرکردهاند که از مواضع سیاسی شفاف و نگاه سیاسی برخوردار نیستند.”
به نظر زيباکلام چون قيام ستارخان و باقرخان و ديگران از چارچوب جابجائي سياسيون حکومت مرکزي خارج نشده و بعلاوه در جهت استحکام قدرت حکومت مرکزي و براي حفظ تماميت اين حکومت سراسري عمل کرده است البته سياسي به حساب ميايد اما تحرکاتي که مصالح خود آذربايجان و ترکها را نیز مد نظر قرار ميدهد، سياسي تلقي نميشود و صرفا احساسات پان ترکيستي و شور ناسيوناليستي است. وي صراحتا چنين نشان ميدهد که اگر مردم تبريز در دوره جنگ، خود را سپر بلاي حکومت اسلامي کرده و در تنور جنگ بيحاصل خود را فدا مينمايند شهري و سياسي به حساب ميايند اما زماني که از توهمات گذشته فاصله ميگيرند دهاتي و غير سياسي ميشوند.
در تعبير ديگر زيباکلام، زمانی که مردم آذربایجان- و مشخصا در اينجا تبريز- از شنيدن ساز گوشخراشي که از مرکز ميايد بيزار شده و به آن بي اعتنا ميشوند و به مقتضاي زمان و در خدمت مصالح خود، سازي متفاوت مينوازند نه تنها سياسي نيستند بلکه نشان میدهند که از "اطراف" تبريز هستند که از مواضع سیاسی شفاف و نگاه سیاسی برخوردار نیستند و قاعدتا در مقايسه با مردم رشت و کرمان و اصفهان که تحرکاتشان در قالب سياست مرکزي است، دهاتی و غیرشهری به حساب ميايند.
اين وسط نمیدانم آن دسته از فعالین سیاسی تبریزی که در گذشته در خدمت تحکيم حکومت مرکزي قرار گرفته و اینک از این شهر رفتهاند و در اینجا مورد تحسین صادق زيباکلام قرار میگیرند، آيا از شهري گري خود احساس افتخار میکنند و يا در درون خود بنوعي از بي توجهي به نابودي هويت ملي خود و هست و نيست دیار آبا و اجدادیشان احساس سرشکستگي و شرم دارند.
نهم ماه مه 2014
http://azargalam.ir/
http://www.alarabiya.net/articles/2011/10/06/170502.html