من بعضی وقتها شهروند درجۀ دو یا حتی درجه سه هستم! -مرتضی مجدفر
- توضیحات
- منتشر شده در سه شنبه, 23 ارديبهشت 1393 14:42
آذوح: برای نوشتن یا ننوشتن این یادداشت، انگیزههای نسبتاً برابری داشتم. دوست نداشتم بنویسم، چون بیش از این در این مورد، بارها نوشتهام و متأسفانه نتیجهای ندیدهام و دوست داشتم بنویسم، چون برخی از رویدادها و اظهارنظرهای ماههای اخیر، انگیزهام را برای اینکه شاید این بار ماجرا اندکی فرق داشته باشد و شاهد تغییراتی در رویۀ برخورد با افرادی امثال من در کشور باشیم، بیشتر میکرد. عجله نکنید بیش از این معطل نمیگذارم. آنچه برانگیزانندهام برای نوشتن این یادداشت بود، برخی اظهارات نسبتاً امیدوارکنندۀ آقای یونسی، معاونت محترم اقوام و اقلیتهای رئیسجمهوری دربارۀ زبانهای غیرفارسی موجود در کشور و نیز انتشار پیشنویس حقوق شهروندی بود.
من ایرانی ترکزبان و نویسندهای هستم که آثارم به دو زبان فارسی و ترکی منتشر میشود. هرچند نوشتن و انتشار آثارم را از مجلات ترکی سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی شروع کردهام، ولی اکنون تعداد کتابهای فارسیام بالغ بر ۶۰عنوان میشود که در کنار قریب ۱۵کتاب ترکیام و نیز مقالات و نوشتههای فراوانم در مطبوعات فارسی و ترکی، کارنامۀ قلمی مرا تشکیل میدهد. من وقتی به فارسی مینویسم، شهروند درجۀ یک هستم. برای انتشار آثارم با من قراردادهای خوب و قابل قبولی بسته میشود، به راحتی مجوز میگیرم، با وجود فرهنگستان زبان و ادب فارسی، کاری با نوع رسمالخط نوشتههایم ندارند، حتی میتوانم بدعت بگذارم و مثلاً حتی را حتا بنویسم، برای آثارم مراسم رونمایی برگزار میشود، در جشنوارهها برگزیده میشوم، در فرهنگسراها جلسۀ نقد و بررسی کتابهایم برقرار میشود، کتابهایم به مدرسهها راه پیدا میکنند، و چون شناخته شدهام، اکنون دیگر من برای ناشران گربهرقصانی میکنم و در یک کلام لذت شهروند درجۀ یک فارسینویس بودن را بهرغم آنکه ترکم، میچشم.
ولی وقتی ترکی مینویسم، تازه دردسرهایم شروع میشود، تو گویی همهچیز در حال دستبهدست دادن است تا به تو یادآوری کند، لازم نیست به زبان مادریات بنویسی؛ این زبان، زبان شهروندان درجۀ ۲ یا حتی ۳ است؛ چرا خودت را اذیت میکنی، فارسی بنویس تا کامروا شوی.
وقتی ترکی مینویسم، حقالتألیفی در کار نیست، برای چاپ کتابت، خودت باید سرمایهگذاری کنی، به دلیل نبودن فرهنگستان زبان مادریات و عدم تصویب رسمالخط مصوب گروه مرجع نویسندگان، شاعران و محققان زبانشناس ترک زبان در مجامع رسمی و دولتی،برای مثال از سوی وزارت ارشاد وادارت میکنند رسمالخط رایج، صحیح و سهل القرائت خودت را عوض کنی و غلط بنویسی و اگر توانستی از هفتخوان مجوز بگذری، کتابت از مرکز پخش درستی برخوردار نیست و تمامی محاسنی را که در صورت انتشار کتاب به زبان فارسی، میتوانستی از آنها برخوردار شوی را به یکباره از دست میدهی.
علت اینکه نمیخواستم این یادداشت را بنویسم، تجربههایی است که در سالهای گذشته- دور و نزدیک- در ارتباط با زبان مادریام پشت سر گذاشتهام. درست است که این روزها، حرفها و مصاحبههای آقای یونسی دربارۀ زبانها و حقوق اقوام- که البته در مورد درستی یا نادرستی این واژۀ اقوام و این که همۀ آنها قوم هستند یا ملت، زبانند یا نیمزبان،لهجه هستند یا چیز دیگر هم باید در مجالی دیگر سخن گفته شود- امیدوارکننده به نظر میرسد، ولی تا چند اقدام عملی و حذف محدودیتها را در این ارتباط نبینم، کماکان خودم را شهروند درجۀ ۲ یا حتی ۳ به شمار میآورم.
برای آنکه آقای یونسی و مشاوران ایشان که به دنبال تحقق وعدۀ انتخاباتی دکتر روحانی دربارۀ اقوام هستند، با برخی دغدغههای شهروندان ترکزبان ایران که من هم جزوی از آنها هستم، آشنا شوند، بعضی از اتفاقات و واقعیات موجود در این زمینه را بیان میکنم که به طور غیرمستقیم، به اقوام متکلم به زبانهای غیرفارسی القا میکند دست از سر زبان مادری خود بردارند و فارس شوند. اینها همه، یا جزو موارد رایج در زندگی روزمرۀ ماست یا تجربههای زیستهای است که برای نگارنده رخ داده است:
* تابو بودن زبان ترکی در برنامههای سیما: ترکی رایج در صداوسیمای ۴ استان ترکنشین شمالغرب کشور، به غیر از چند برنامۀ معدود، زبانی مندرآوردی و مشحون از کلمات فارسی است که در جملات اداشده، فقط افعالش ترکی است. این زبان را افرادی که فارسی نمیدانند، نمیفهمند. این زبان، تحقیر زبان اصیل پدران و مادران ماست. از اینکه بگذریم، تلقین غیرعلمی بودن زبان ترکی در بخشهایی از کار تولیدات این رسانه است. مثلاً تیتراژ هیچ برنامهای، حتی اگر تمام برنامه ترکی پخش شود، ترکی نوشته نمیشود. اسامی برنامهها به عمد غلط نوشته میشود (قیش گجهلری، آی ایشیقی، اوشاخلار و… که نگارش هر 3 از لحاظ رسمالخط ترکی غلط است)، برنامههای علمی، سیاسی و تحلیلی اصلا و ابدا به این زبان پخش نمیشود و…
از شاهکارترین مواردی که اخیراً دیدم، برنامۀ کودکی بود که در روز شهادت امامرضا(ع) از سیمای آذربایجانغربی پخش میشد. دخترخانمی مؤقر، با ترکی نسبتاً قابل قبولی از امامرضا(ع) و فضایل ایشان سخن میگفت. اگر برنامه به خوبی پیش میرفت، میتوانستیم تأثیر تربیتی آن را شاهد باشیم. این مجری نوجوان، در بخشهایی از پلاتویی که میخواند، به بیان احادیثی از امامرضا(ع) میپرداخت و آنها را از روی متنی که در دست داشت، میخواند و جالب اینجا بود که هر جا میخواست احادیث را بخواند، از ترکی به فارسی تغییر زبان میداد و دوباره ادامۀ صحبتش را ترکی بیان میکرد. این یعنی القای اینکه زبان تو، حتی قابلیت این را ندارد که روی کاغذ نوشته شود و حدیث را فقط میتوان فارسی خواند.
از اینها که بگذریم، اصرار عجیب صداوسیماییها در «آذری» خواندن ما «ترک»هاست، به نظر میرسد نوعی عمد و عناد در این ارتباط وجود دارد. حتی دیده شده است که مجری برنامهای، بلافاصله بعد از ترک نامیدن میهمانی در یک برنامه، به دلیل تذکری که از گوشی به او داده شده ، عذرخواهی کرده و او را آذری خطاب کرده است. این کار، استمرار سیاست رژیم ستمشاهی است. البته از حق نگذریم که در ادبیات دولتمردان فعلی، کمتر شاهد این بروز اشتباه رایج بودهایم و حتی آقای یونسی، به صراحت ما را ترک مینامد که فعلاً از ایشان سپاسگزاریم.
* بیسیاستی آموزشوپرورش دربارۀ کتابهای ترکی: سال گذشته آموزشوپرورش، برای تجهیز کتابخانههای مدارس کشور رقمی معادل ۱۶ میلیارد تومان کتاب توزیع کرد. این کار و نیز فعالیتهای برخی شهرداریها و استانداریها و نیز رقم ۱۶ میلیارد تومان، هرچند بسیار کم و در مقابل حیفومیلها و اختلاسهایی که در ۸سال اخیر در برخی سازمانها و ارگانهای دولتی صورت پذیرفته، ناچیز است، ولی برای سازمانی مانند آموزشوپرورش، بسیار قابل توجه است. پرسش ما دستاندرکاران زبان و ادبیات ترکی از مسئولان آموزشوپرورش در مورد اینکه از این رقم، چه سهمی به استانهای شمالغرب کشور رسیده و از این سهم چه میزان کتاب ترکی بین مدارس توزیع شده است، هنوز پاسخی دریافت نکرده است. اگر ما شهروند درجۀ ۲ یا ۳ نیستیم، کتابهایمان که به طور رسمی منتشر شدهاند، باید بتوانند همچون کتابهای فارسی به راحتی در اختیار مدارس قرار گیرند. اگر قرار است ناشر و نویسندۀ فارسزبان از این مساعدت بهرهمند شود، چرا این حق شهروندی به ناشر و نویسندهای که کتاب ترکی تولید کردهاند، نرسد؟
در این ارتباط، اشاره به یک مورد خاص که برای خودم رخ داده، خالی از لطف نیست. سال گذشته توسط یک ناشر، دو کتاب از اشعار کودکانۀ من و استاد حبیب فرشباف در تهران منتشر شد. در برنامۀ درسی دورۀ پیش از دبستان که توسط شورای عالی آموزشوپرورش (بالاترین نهاد قانونگذاری در نظام آموزشی کشور) تصویب شده، از استانها و مدیران و مربیان پیشدبستانی خواسته شده است، در کنار سرودها و اشعار فارسی، شرایطی فراهم شود که کودکان هر منطقه حتماً (این تأکید در برنامه وجود دارد) سرودها و اشعاری به زبان مادری خود را هم در مرکز پیشدبستانی فرا بگیرند.
بر اساس مفاد همین برنامه، شرحی برای هر دو کتاب آماده کردیم و چون رسمی بودن زبان فارسی در کشورمان را قبول داریم، در هر دو کتاب فقط اشعار را که بر اساس واحدکارهای مصوب آموزشوپرورش سروده شده بودند، به ترکی نوشتیم و همۀ توضیحات و راهنماییهای مربیان را به فارسی درج کردیم. هر دو کتاب، به تأیید طرح سامانبخشی کتابهای آموزشی وزارتخانه هم رسید و ما امیدوار از اینکه کتابها به راحتی به مدارس راه خواهند یافت با هر ۴ استان شمالغرب کشور مکاتبه و با همین توضیحاتی که ذکر شد، نسخهای از کتابها را برای مسئولان استانها ارسال کردیم.
خبری نشد. من به دلیل آشنایی با مسئولان آموزشوپرورش استانها و ارتباطاتی که از طریق کارهای آموزشی و البته کتابهای فارسیام- که به راحتی و بدون دردسر به مدارس راه مییابند- با آنها دارم، شخصاً به مذاکرۀ و در دو مورد، ارتباط حضوری با مسئولان ارشد استانها روی آوردم. هر چند برخی از این افراد در دولت جدید نیستند، ولی به دلیل ملاحظات شخصی و شغلی، اسامی آنها را ذکر نمیکنم. ولی مسئولان ارشد هر ۴ استان به من گفتند درست است که کتابها بر اساس برنامۀ درسی مصوب آموزشوپرورش نوشته شده و از هر لحاظ مورد تأیید است، ولی ما نمیتوانیم آنها را به مدارس معرفی کنیم. در این میان، یکی از آنها از قوانین نانوشته حرف زد، دیگری پای مسئولان امنیتی استانش را پیش کشید و دیگری گفت نمیخواهد سری را که درد نمیکند، دستمال ببندد و کتابهای ما تنها به لطف برخی از مدیران و مربیان پیشدبستانها که واهمۀ سیاسی- امنیتی و ترس از ارشدیت و سمتشان نداشتند، در برخی مراکز توزیع شد و البته به لطف چند خیر و انجمن مردمنهاد، به میان کودکان زلزلهزده هم راه یافت.
* تابو بودن صحبت کردن دربارۀ حقایق زبانی: برای اطلاع آقای یونسی، که خود تجربۀ سخت صدارت بر وزارت اطلاعات را پشت سر گذاشته است، باید بگویم اکنون آنچنان شرایطی پدید آمده است که صحبت کردن دربارۀ حقوق زبانی، به یک تابو تبدیل شده و دمدستترین برچسب هم، انگ «تجزیهطلبی» و «پانگرایی» است. من هر گاه خودم را معرفی میکنم، میگویم: «ایرانی ترکزبان، که رسمی بودن زبان فارسی در چارچوب قوانین موجود را میپذیرم و بر اساس همین قوانین موجود، دوست دارم به زبان مادری خودم بنویسم، سخن بگویم و آثارم را منتشر کنم.»
جناب آقای یونسی! اعتراض من در پاییز سال ۱۳۹۱ به درج شعری از آقای حدادعادل در کتاب درسی سال ششم ابتدایی که در قالب انتشار مقالهای در مطبوعات و برخی سایتها و وبلاگها بازتاب یافت، و در آن به شکل علمی، متعرض درج قطعه شعر ایشان در مورد فارس کردن جعلی مردم تبریز در کتاب درسی مذکور شده بودم، اگر چه ۳ ماه بعد با صدور بخشنامهای از سوی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی از برنامۀ درسی دانشآموزان ۴ استان شمالغرب کشور حذف و در مهرماه ۹۲ کلاً از کتاب درسی فارسی ششم کنار گذاشته شد؛ ولی باعث برکناری ناگهانی من از کلیۀ سمتهای اداری- آموزشیام در معاونت پژوهشی وزارت آموزشوپرورش نیز شد. پیام غیرمستقیم این اقدام، آن است که اگر من میخواهم شهروند درجۀ ۲نباشم، نباید کاری به این چیزها داشته باشم.
به نظر میرسد سالهاست عدهای یکتنه در نهادهای تصمیمگیرنده در مقابل خواست قومیتهای گوناگون کشور دربارۀ حقوق زبانی ایستادهاند و هر طرح و مصوبه و اقدامی را که درصدد است حقوق قانونی و فطری شهروندان ایرانی غیرفارسیزبان را به آنان اعطا کند، وتو میکنند.نمونه اخیر این اقدام را در مورد اظهارنظر مخالف تمامی اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی به سرپرستی آقای حداد عادل در مورد آموزش زبانهای محلی در استانهای غیر فارس زبان ملاحظه کردیم که موجب شگفتی همگان شد و بازتابای خوبی هم در مطبوعات یافت.
من ایرانی ترکزبانم که میخواهم وقتی ترکی مینویسم، ترکی میخوانم، برنامه و فیلم ترکی میشنوم و میبینم، به آموزش زبانی فرزندانم میاندیشم، تاریخ، فولکلور، ادبیات و گذشتۀ همزبانانم را مرور میکنم، احساسی همانند شهروندان درجۀ یک این کشور داشته باشم و به هیچ روی، به گفتۀ دکتر روحانی، ریاست محترم جمهوری، به دنبال کشاندن این حس به زیرزمین و فعالیتهای دور از چشم نباشم.
اکنون ۷ ماه است که سوسوی امیدی برای ما ایجاد شده است. قبل از ۲۴خرداد ۹۲ میپنداشتیم که این بار هم طرح مسئله اقوام و امتیازهای زبانی و حقوق شهروندی، شعاری است انتخاباتی؛ با این وجود چون این سخنان را از زبان فردی معقول و حقوقدان میشنیدیم، چراغ امیدمان را روشن نگه داشتیم. با ایجاد معاونت و بخش ویژه در ریاستجمهوری، این امیدواری قدری افزون شده است. ما منتظریم، منتظریم به اینکه، پس از چندی، موقع معرفی خودمان، صرفاً بگوییم: «من ایرانیام!» چون میدانیم که هر ایرانی، ضمن اینکه از حقوق شهروندی کافی برای بهرهبرداری از امتیازات زبان رسمی کشورش برخوردار است، اجازه دارد از زبان مادریاش هم در کلیۀ شئونات زندگی رسمی و شخصیاش، به راحتی و بدون اینکه احساس درجۀ ۲ یا حتی درجۀ ۳ بودن کند، بهره ببرد. ما منتظر و امیدواریم. لطفاً ما را ناامید نکنید.