آيا كرج امروز ، براي تركها، تهران ديروز خواهد بود؟- محرم پور باقري

اشاره: “محرم پور باقری دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علوم اجتماعی، گرایش جامعه شناسی  است که پایان نامه خودرا با عنوان «‌بررسی هویت و سازگاری فرهنگی آذریهای ‌‍[ترکهای ] تهران » نوشته و در زمستان سال ۱۳۹۱ از آن دفاع کرده و با نمره عالی قبول شده است .این مقاله قسمتی از تحقیقات پایان نامه وی می باشد.
کرج، شهری است صنعتی که با سرعت برق در حال بزرگ و بزرگتر شدن است و در ۲۰ کیلومتری تهران قرار دارد. شهری که تا چندی پیش و حتی امروز نیز به اعتقاد بسیاری، خوابگاه تهران محسوب می شود. درواقع این شهر شهری است که ساکنان آن روزها برای کار به تهران می روند و شب برای استراحت و خواب به کرج برمی گردند. البته بسیاری از شهرهای اطراف تهران این نقش را داشته و دارند ولی خود این شهرها نیز با مهاجرت روزافزون مردم ، کارکردشان به کلی عوض شده و الان شهرهایی مثل اسلامشهر، شهریار، رباط کریم، ورامین، ملارد، قدس، قلعه حسن خان، قرچک و حتی خود کرج نیز به شهرهایی بزرگ و حتی کلان شهر تبدیل شده اند. شهرهایی که شاید تاریخ شکل گیری آنان و تبدیلشان به شهر سابقه ای نیم قرنی هم نداشته باشد. مثلا همین کرج در اولین سرشماری انجام شده در ایران که در سال ۱۳۳۵ انجام پذیرفت جمعیتی در حدود ۱۴هزار نفر داشت (سایت مرکز آمار ایران، نتایج سرشماری ۱۳۳۵). در حالی که این رقم در سال ۱۳۸۵ به ۱۳۸۶۰۳۰ و در سال نود به ۱۹۶۷۰۰۵رسیده است و با رشد ۳٫۵ درصد درحال افزایش است[۱].
اگر نگاهی به رتبه مهاجرفرستی استانهای کشور ایران  بنگریم ، جالب است اشاره کنم که رتبه استانها به عنوان استانهای مهاجرفرست به تهران به این گونه است که استان آذربایحان شرقی به تنهایی نزدیک به بیست درصدمهاجران را به خود اختصاص داده است. در واقع استان آذربایجان شرقی در دهه های گذشته، تحت تاثیر مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی و به ویژه اقتصاد، با نقل و انتقالات شدید جمعیتی روبرو بوده است. و این استان در ۵۰ سال گذشته بیشترین مهاجرفرستی را در بین استان های ایران داشته است، به گونه ای که خالص مهاجرتی آن از حدود ۱۰۱ هزار نفر در سال ۱۳۴۵ ، به حدود ۲۲۴ هزار نفر در سال ۱۳۶۵ و بالاخره ۱۵۳ هزار نفر در سال ۱۳۸۵ ، رسیده و بنابراین در بین استان های ایران، رتبه اول داشته است.
بر اساس آمارها وضعیت شهرستان های استان از لحاظ مهاجرت به جز تبریز، اسکو و عجب شیر که مهاجر پذیر هستند(البته به نسبتی بسیار اندک در مقایسه با شهرهای همطراز خود در دیگر استانهای ایران)، مناسب نیست تا جایی که شهرستان میانه با ۴۰ هزار و ۴۴ نفر در سال ۱۳۸۸ عنوان مهاجر فرست ترین شهرستان استان را به خود اختصاص داد.[۲]
سازمان ثبت احوال کشور که همه ساله آمارهای میزان مهاجرت استان ها را اعلام می کند در آخرین آمار اعلامی در سال ۱۳۸۸، اذعان داشت، کلانشهر تبریز با ۹۸ هزار و ۸۰۱ نفر و شهرستان های عجب شیر و اسکو به ترتیب با ۸ هزار و ۸۶۳ نفر و ۶ هزار و ۷۸۲ نفر شهرستان های مهاجرپذیر آذربایجان شرقی محسوب میشوند درحالی که سایر شهرستانهای این استان مهاجر فرست هستند.[۳]البته همانطور که مشخص است مهاجرپذیری تبریز نیز بسیار کمتر از حد طبیعی است و با یک مقایسه با شهرهای همطراز خود می توان به این امر پی برد.
بر این اساس شهرستان های میانه با ۴۰ هزار و ۴۴ نفر، سراب با ۳۵ هزار و ۵۶۳ نفر و بستان آباد با ۲۶ هزار و ۸۲۸ نفر بیشترین آمار مهاجر فرستی را در استان داراهستند.[۴] البته طبیعتا سهم روستاهای این مناطق از نسبت مهاجرفرستی بسیار زیاد است و درواقع بیشتر این روستاییان هستند که به جای اینکه به شهرهای اطراف خود مهاجرت کنند، به علل مختلف که اکثرا اقتصادی است مقصد تهران و حومه آن را در پیش می گیرند.
جالب است که استان آذربایجان شرقی مثلا در سالهای بین ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ ، یعنی بعد از انقلاب که طبیعتا می بایست با توجه به ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران ، آمار مهاجرت کمتر می شد،(برخلاف پهلوی ، که فاسیزاسیون و نابودی ملل و اقوام غیر فارس به صورت إعمالی سیاست اصلی حکومت بود)  این اتفاق نیافته و مثل گذشته که سیاست جلوگیری از ایجاد و راه اندازی کارخانه های مادر در استان های آذربایجان و به ویژه آذربایجان شرقی و تشویق و یا بهتر بگوییم راندن آنان از دیار خود و انجام پروژه  یکسان سازی و فارس سازی از ملت ترک آذربایجان بود،عمل شده است!
در سرشماری سال ۱۳۶۵ باتوجه به آماری که از سوی مرکز آمار ایران اعلام شده است حدود ۳۹هزار نفر به استان آذربایجان شرقی وارد و نزدیک به ۲۶۰ هزار نفر از این استان خارج شده اند و خالص مهاجرتی آذربایجان شرقی منفی۲۳۰۰۰۰ نفر بوده یعنی به جای اینکه این استان و شهر تبریز به عنوان یکی از شهرها و استانهای تاریخی و بزرگ کشور که در طول سالیان دراز به عنوان بزرگترین و اقتصادی ترین شهر نه تنها ایران ، بلکه منطقه شناخته می شد و جاده ابریشم نیز از آن می گذشته و نیز بزرگترین و پررونق ترین بازار را تا اوایل دوره پهلوی داشته است، مهاجرپذیر باشد و بر جمعیت آن مثل دیگر شهرهای ایران مانند اصفهان و مشهد و شیراز و اخیرا قم، اراک، سمنان و کرمان افزوده شود، کمتر نیز شده است!
البته باید این را نیز  مدنظر قرار داد که آذربایجان شرقی از لحاظ مستعد بودن برای جذب سرمایه گذاری و رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی در شرایطی بسیار بهتر از این شهر ها و استانهایی است که برشمردم ، چراکه این استانها در فلات مرکزی ایران و در بخشی خشک واقع شده اند در حالی که آذربایجان ظرفیتش به غیر استعداد کشاورزی طبیعی در آن، دروازه ایران به قفقاز و اروپاست که خواه ناخواه می بایدگوی سبقت را در رقابت با استانهای مرکزی ایران می ربود، ولی نه تنها این گونه نشده است بلکه پسرفت نیز داشته چرا که کاملا بدیهی است که رشد و توسعه یک منطقه تاثیر مستقیم بر مهاجرت و جمعیت دارد. و اکنون چندین دهه است که مهاجرفرست ترین استان کشور است.
بنابراین به طور کلی با توجه به آمار مرکز ایران در سال ۱۳۸۵، استان آذربایجان شرقی با موازنه مهاجرتی -۲۵۰ هزار نفر در راس استانهای مهاجر فرست ، و تهران با ۶۱۷ هزار نفر در راس استانهای مهاجر پذیر بوده است. و نکته جالب اینکه بخش بزرگی از این مهاجرت از آذربایجان شرقی وارد همین تهران و اطراف آن شده اند.
رتبه بعدی مهاجرت، و پس از آذربایجان شرقی در اختیار استان اردبیل است استانی نه چندان بزرگ که البته اگر جمعیت خود را به جای فرستادن به تهران می توانست در خود نگه دارد کمتر از شهرهایی مثل اصفهان، شیراز و همین کرج نبود. ولی علل مختلف که ریشه اصلی آن نیز بدون شک اقتصادی و نبود صنایع مادر و رشد خدمات در این شهر است؛ که عملا نمی تواند اشتغالی برای جوانان ایجاد نماید   باعث مهاجرت مردم این شهر به شهر تهران شده است که تبعیض های فراوان بخصوص از نظر زبانی و فرهنگی برای ترکها در آن اعمال می شود.
مرتبط با این موضوع، نماینده اردبیل، نیر، نمین و سرعین نیز اخیرا در مجلس شورای اسلامی بیان کرد: “در حال حاضر ۸۰ درصد واحدهای تولیدی  وصنعتی استان اردبیل تعطیل است و این استان فاقد صنایع تبدیلی موثر و کار‌آمد است. [۵]“
استان دیگر ، استان ترک نشین یعنی آذربایجان غربی و البته بیشتر شهرهای ترک نشین آن مانند تیکان تپه، قوشاچای، ارومیه، خوی و .. است. البته علت کمتر بودن مهاجرت شهرهای کردنشین این استان مانند مهاباد و یا بوکان نیز نه رشد و توسعه آنها در مقایسه با شهرهای ترک نشین این استان بلکه عللی دیگر است که بحث روی آن از حوصله این مقاله خارج است. استان آذربایجان غربی که از یک طرف با مهاجرت ترکهای خود به تهران روبه روست و از طرفی نیز با ورود سرسام آور و رشد جمعیتی خارج از میانگین کشوری کردها روبه روست !
استان دیگر مهاجر فرست ،همدان است شهری که بیش از ۸۰% ساکنین روستاهای آن ترک هستند و گفته می شود زبان روستائیان زبان اصلی و بومی شهرهایی است که در نزدیکی آن بوجود آمده اند ولی با سیاست آسیمیلاسیون ، در درجه اول زبان شهرها به زبان حاکم تغییر می یابد ، لذا با توجه به اینکه بیش از ۸۰% ساکنین روستاهای استان همدان و در کل ۶۰ الی ۷۰ درصد کل جمعیت آن ریشتا ترک اند ولی به دلیل نبود بسترهای کافی و حداقل امکانات برای بازتولید فرهنگی و هویتی خود ، به سرعت در حال تبدیل به استانی فارس زبان است و در خود شهر همدان عملا زبان مورد استفاده زبانی است که زبان مادری کمتر از ۳۰ درصد این شهر است!
کاربرد گسترده زبان فارسی که زبان اقلیت موجود در همدان است یقینا بدون حمایت های گسترده میسر نمی شد. مثلا تقریبا در صدا و سیمای همدان خبری از برنامه های ترکی حتی به مدت زمان چند دقیقه ای نیز موجود نیست. زبان رسمی تمام ادارات و نهادهای عمومی و دولتی فارسی است . زبان ترکی نیز به این صورت تبلیغ می شود که ساکنان آن یا روستایی اند و یا در روستاها ساکنند و خود شهر همدان به طور ریشه ای و تاریخی فارس و صاحب تمدن پارسی ماد است ، و این در شرایطی است که در اطراف همدان اصلا روستا و تقریبا شهر فارس زبانی وجود ندارد ، ساکنین روستاها و شهرهای اطراف همدان اکثریت ترک و اقلیتهای دیگر هم لُر و کرد زبان هستند ، فقط زبان رابط بین ترکها، لُرها و کردها در شهر همدان زبان فارسی است . اینها دلایلی است که مانع از تقویت و بازتولید فرهنگی اصلی این شهر و استان ، یعنی ترکی است. به هرحال ما در صدد توضیح چرایی این امر نیستیم بلکه می خواهیم مهاجرت گسترده شهرهای ترک نشین به تهران و اطراف آن را بررسی کرده و به هویت اکتسابی آنان در این شهرهای نه چندان منظم بپردازیم.
رتبه بعدی مهاجرت نیز با توجه به آماری که ایران برپایه سرشماریهای مختلف ارائه داده است، باز در اختیار شهر ترک نشین دیگر یعنی زنجان است. [۶]
این استان که نسبت به دیگر استانهای آذربایجان و ترک نشین به استثنای قزوین به تهران نزدیکتر است، اخیرا نیز بر رشد این مهاجرفرستیش افزوده شده و بسیاری از جوانان تحصیل کرده و یا بیکار ، شهر و دیار  خود را رها کرده و راه پایتخت تهران را نه البته ، بلکه اطراف آن را در پیش می گیرند.
هدف از ارایه این آمار ، مهاجرت از استانهای ترک نشین به تهران و اطراف آن ، برای تحلیل بهتر فرهنگی و هویتی تهران  و شهرهاستانهای اطراف آن و به ویژه کرج است. چرا که این شهر به دلیل ممانعت از در اختیار گذاشتن بستری برای بازتولید فرهنگ آنان چه از طریق رسانه های گروهی و جمعی مانند تلویزیون، رادیو، روزنامه، انجمن های مختلف ادبی و فرهنگی، نمادهای هویتی و .. این مهاجران را در وضعیتی قرار داده که راه دیگری جز برای هویت یابی مجدد نمی گذارد؛  چرا که هرکدام از این بستر و امکانات نقشی غیرقابل انکار در هویت سازی و اکتساب هویتی جدید به ویژه برای مهاجران بازی می کند و در صورت نبود، به بحران هویت تبدیل می شود و جای خود را به آن هویتی میدهد که از سوی این نهادها جهت یافته، هدایت شده و ساخته میشود.
مثلا آموزش و پرورش دومین نهاد پس از خانواده است که می تواند نقش مهمی در شکل گیری شخصیت دانش آموزان داشته باشد؛ و همچنان که  “دورکیم ” می گوید: ” آموزش و پرورش ابزاری برای میل به انسجام اخلاقی و سازوکاری است که از طریق آن هنجارها و ارزشهای جامعه منتقل می شود” (شارع پور، ۱۳۸۳). اما با توجه به این که در نظام آموزش و پرورش کشور ایران کتابهای درسی به طور متمرکز محور کار مدارس می باشند و این کتابها نیز به صورت وسیع در راستای انکار هویتی و فرهنگی غیرفارسی نوشته شده و عمل مینمایند، عملا فرصت هرگونه بازتولید فرهنگی این مهاجران را که لااقل در شهرهای خود به صورت شفاهی فرهنگ خود را تا حدودی بتوانند حفظ کنند از آنان گرفته شده است  . این مهاجران  طبق همین پروسه و یا بهتر بگوییم پروژه عمل می کنند و ناآگاهی آنان نسبت به حقوق، فرهنگ و تاریخ خود فرصت را به  سیستم متمرکز می دهد تا این مهاجران نه تنها تلاشی برای حفظ فرهنگ و هویت خود نداشته باشند، بلکه به دلایل گوناگون آموزشی و تبلیغاتی و البته تحقیر مداوم آنان با برچسبهایی مثل شهرستانی، دهاتی، نفهم، ترکه … و غیره برای انکار هویت و فرهنگ خویش نیز عمل نمایند. هویتی البته بیگانه برای آنان که در ظاهر جذاب و دارای پرستیژ ولی در باطن هویتی کاملا ناآشنا و غریب که هرگونه انعطاف را از این مهاجران گرفته و به سوی دلخواه جهت می دهد.
بهتر بگویم راه پیشرفت در این شهر فقط یک جهت دارد و آن هم تهرانی و کرجی بودن و بنابراین فارس شدن از نوع پایتختیش. چه بسیارند کودکانی که خود را فارس می نامند فقط به این دلیل که در کرج متولد شده اند. کرجی که اتفاقا از لحاظ تاریخی و اتنیکی جزو مناطق ترک نشین است.  و چه بسیاری افرادی که با همسایه و دوست ترک خود فارسی حرف می زنند و دلیل آن را زبان شهر مبدا می نامند. در حالی که عملا این شهرِ مبدا توسط همین ترکها و در سرزمین خودشان پایه گذاری شده است.
این شهر البته برای ترکها پراز پارادوکس نیز هست. چه بسیاری که خود را آذری نامیده و خود را از کشورهای ترکیه و دیگر ترکها به دلایلی که در طول ۹۰ سال اخیر برای آنان تبلیغ شده و ترکها را به صورت وحشی و بی فرهنگ قلمداد کرده است، متمایز می کنند. ولی همین ها وقتی نگاهی به بازار و مراکز خرید میکنند و جنسهای با کیفیت بالا ، پر از ساخت کشور ترکیه را در ویترین مغازه ها می بینند، و یا در خانه و در اخبار و برنامه ها پیشرفت ترکیه را نظاره می کنند و یا در هر تکه روزنامه، کوچه و مرکز اداری و تجاری تبلیغ تورهای ترکیه و باکو را مشاهده می کنند  به یاد ترکیه  می افتند خودشان را این بار نه آذری بلکه ترک و آن هم از همان جنس  ترکها می نامند. ترکهای تهران فقط در تضادند نمیدانند ترک هستند، پارس ا‌ند و یا آذری ا‌ند؟!
بله تهران این گونه شهریست برای ترکهایی که اتفاقا جمعیت غالب این شهر  را تشکیل می دهند ولی همه شان فکر می کنند دیگری ترک نیست و اگر ترکی حرف بزند مسخره خواهد شد و یا بچه اش در مدرسه با افت تحصیلی مواجه خواهد شد در حالی که باز با پارادوکسی دیگر مواجه می شوند چرا که روانشناسان دوزبانگی را نقطه قوت برای پیشرفت علمی و تحصیلی می دانند. اصلا بر اساس دیدگاههای نظری و پژوهشهای انجام یافته، اگر فرد در محیطی قرار داشته باشد که تواماً در معرض دو زبان قرار گیرد، بدون تلاشی آشکار هر دو زبان را می‌آموزد ونحوة آموختن او دقیقاً به همان شیوة یادگیری یک زبان منفرد است. او نه تنها دو سیستم را می‌آموزد، بلکه از هم جدا نگه می‌دارد و می‌تواند هر زمان که ایجاب می‌کند صحبت خود را از این زبان به آن زبان تغییر دهد و حتی خیلی زود در می‌یابد که دو سیستم وجود دارد و بنابراین بر دو زبانه بودن خویش آگاهی دارد. دو زبانی که به این طریق کسب می‌شود بسیار وسیع است، برای اینکه کودک بر هر دو زبان تسلط کامل دارد. زیرا هر دو سیستم را کاملاً جذب کرده و قادر است به وسیلة هر دوی آنها بیندیشد. و ترکان تهران نیز حداقل به جای این که هردو زبان ترکی و فارسی را به کودکان خود یاد دهند حتی مانع از یادگیری زبان ترکی کودکان خود می شوند که ممکن است این کودک از صحبت کردن بین والدین و اقوام خود به صورت عادی یاد گرفته باشد!
جالب است طرفداران و سیاستمداران طرفدار آسیمیلاسیون  نیز، دچار تضادند. بعضا می گویند تهران اصلا ترک ندارد و یا تعداد آنها بسیارکم است و در جایی دیگر سخنان وزیر امورخارجه ترکیه را که گفت تهران بعد از استانبول بزرگترین شهر ترک نشین دنیاست، تایید می کنند!
گاه می گویند بازار تهران و مناصب مهم آن در اختیار ترکهاست و گاه می گویند ترکها فقط در بخشی از پایین شهر و در کارهای درجه دو و پایین فعالند (آنچنان که در فیلمها و سریالهایشان نیز نمود پیدا می کند). و یا گاهی وزیر امور خارجه کشور می گوید که ۴۰ درصد ایران ترک اند(یقینا آذربایجان این تعداد جمعیت را در خود جای نداده و اکثر این ترکان به تهران مهاجرت کرده اند).
کرج دقیقا همان کاری را با مهاجران تازه وارد به این شهر می کند که برادر بزرگتر این شهر یعنی تهران با اجداد این مهاجران تازه وارد در تهران در سالها و دهه های قبل انجام داده است و در این راه همه امکانات موجود را نیز یک تنه در اختیار گرفته است. و طبیعیست که طیف عظیمی از این مهاجران به دلیل ناآگاهی و البته اجبار سخت افزاری و نرم افزاری چاره ای جز تسلیم و تن دادن به این روند غیرقابل انعطاف نداشته باشند.
برای نشان دادن میزان مهاجرفرستی شهرهای ترک نشین و مهاجر پذیری شهرهای تهران و کرج مایلم  برآوردی که مرکز آمار ایران در رابطه با جمعیت شهرها و استانهای کشور برای سال ۱۳۸۹ داده و آن را با ۱۳۸۵ مقایسه کرده، بیاوریم و سپس آن را با نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰ مرکز آمار ایران مقایسه کنم  تا روند افزایش جمعیت شهرهای آذربایجان را با اقتصاد تهران و اقمار آن مقایسه کنیم تا به درک و بینشی آماری که خود دولت ارائه می کند برسیم. این را نیز تکرار می کنم که هیچ شهر و منطقه ای نمی تواند افزایش جمعیت و مهاجرت ببیند مگر آنکه بسترهای توسعه به ویژه توسعه اقتصادی در آن فراهم نشده باشد و برعکس هیچ انسانی فطرتا دیار مادری خود را ترک نمی کند مگر عوامل دفعی او را به این جهت سوق دهد. و همانطور که مشخص است این عوامل دفعی در  درجه اول برای ملت ترک صرفا اقتصادی و نبود بسترهای پیشرفت در وطن خود است. و این عقب ماندگی تا حدی در آذربایجان و به ویژه شهرستانهای کوچکتر و روستاها به حدی زیاد است که خیل عظیم مهاجران انواع تبعات ناشی از مهاجرت مانند تحقیر و توهین در شهر ترک ستیز تهران، سختی تعامل، دوری از خانواده و اقوام و مشکلات سازگاری با فرهنگ متفاوت و با شهری بسیار بزرگ با هویت نامشخص برای این مهاجران و صدها مشکل دیگر را به جان می خرند.
برای این مقایسه  چندتا از شهرهای آذربایجان و  تهران و کرج  نمونه آورده می شود تا ببینیم نسبت به جمعیت و منابع طبیعی و تکنولوژیکی موجود کدام شهرها بیشترین و یا کمترین نوسانات جمعیتی را تجربه می کنند.
طبق آماری که از نتایج سرشماری سال ۱۳۸۵ از طرف دولت ایران برای شهر تهران اعلام شد، جمعیت این شهر در این سال ۷۹۷۵۶۷۹ نفر بوده است که این تعداد در سال ۱۳۸۹ به ۸۷۹۱۳۷۸ نفر رسیده است یعنی بیش از ۸۰۰ هزار نفر فقط خود شهر تهران بیشتر شده (البته طبق برآورد)، شهر اسلامشهر نیز که در سال ۱۳۸۵ در حدود ۴۴۸ هزار نفر بوده به نزدیک ۵۰۰ هزار نفر  رسیده، شهریار نیز از ۵۱۷ هزار به ۵۷۰ هزار نفر. ویا ورامین از ۵۴۰ به ۶۰۰ هزار نفر رسیده است. استان تهران نیز از ۱۱۳۴۵۳۷۵ در سال ۱۳۸۵ به ۱۲۱۸۳۳۹۱ نفر در سال ۱۳۹۰ افزایش یافته است. یعنی ۸۳۸ هزار نفر افزایش پیدا کرده است.
اما استان آذربایجان شرقی و در راس آن تبریز براساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیتش ۱۵۷۹۳۱۲ نفر بوده است که پس از چهار سال در ۱۳۸۹ به ۱۶۱۷۷۹۹ نفر رسیده است که در حدود ۳۸ هزار نفر به جمعیت آن افزوده شده است. نیاز به توضیح ندارد که این آمارها صرفا مهاجرت نیست بلکه رشد طبیعی جمعیت را نیز شامل می شود. حال با یک بررسی و استنباط ساده با کمک علم جمعیت شناسی باید انتظار می داشتیم که حداقل با ۸/۱ درصد رشد جمعیت(که میانگین فرزند آوری در ایران است) جمعیت تبریز باید نزدیک به هشتاد هزار نفر بر جمعیتش اضافه می شد. و اگر مهاجرانی که به ویژه از منطقه قره داغ به این شهر مهاجرت می کنند (پشتوانه جمعیتی شهر تبریز تقریبا همین قره داغ است و دیگر مناطق استان به تهران و مناطق مرکزی ایران کوچ می کنند و منظقه قره داغ نیز تقریبا تمامی جمعیتش رشدش را به تبریز میفرستد) را لحاظ کنیم می بایست نزدیک به ۱۲۰ هزار نفر به جمعیتش در طول این چهار سال افزوده می شد، که با این رقم بسیار فاصله دارد. ویا شهر مراغه به عنوان یکی از تاریخی ترین و بزرگترین شهرهای ایران در دور های گذشته، که الان بعد از تبریز به عنوان دومین شهر پرجمعیت شناخته می شد، در سال ۱۳۸۵ تنها ۱۵۱۴۸۶ نفر بود که در سال ۱۳۹۰ به ۱۶۲هزار نفر رسیده است. کل شهرستان مراغه نیز جمعیتش از ۲۳۵۷۰۲ نفر در سال ۱۳۸۵ به ۲۴۱۴۴۶ نفر رسیده است که تقریبا در عرض چهار سال حدود پنج هزار نفر بر جمعیتش اضافه شده است. ولی یقینا  اصلا در شان استان بزرگ و تاریخی آذربایجان شرقی نیست که دومین شهرش تنها این تعداد جمعیت را به نسبت ظرفیت های موجود و پیشینه تاریخی خود دارا باشد. چرا که زمانی و در دوره قاجاریه یکی از ده شهر بزرگ ایران بود(خیرالهی، مراغه در عهد قاجار، ۱۷۲). شهر مرند سومین شهر استان نیز در سال ۱۳۸۵ جمعیتش ۱۳۹۰۳۲ نفر  داشت که در سال ۱۳۸۹ به حدود ۱۴۳ هزار نفر رسیده است. کل شهرستان نیز از ۲۳۲۰۶۷ نفر در سرشماری سال ۱۳۸۵ به ۲۳۷۷۲۲ نفر رسیده  و این شهرستان نیز در حدود پنج هزار نفر بیشتر شده که نرخ رشد حدود ۵ دهم درصد است.
شهرستان اهر نیز به همین شکل است و جمعیت آن از ۱۴۹۵۳۰ در سال ۱۳۸۵ به ۱۵۳۱۷۴ نفر رسیده است. و کمتر از چهار هزار نفر. و بنابراین رشد کمتر از نیم درصد.
سراب و مشگین شهر نیز به ترتیب از ۱۳۳۶۱۷ و ۱۵۹۲۴۲ به ۱۳۶۸۷۳ و ۱۶۱۱۶۱نفر رسیده. البته باید اشاره کنم که جمعیت سراب طبق نتایج سرشماری نفوس مسکن ۱۳۷۵ برابر با ۱۴۸۸۳۱نفر بود و در ده سال بعد حدود ۱۲هزار نفر نیز کم شده بود!.
راجع به دیگر شهرها و استانها ترک نشین نیز وضعیت به همین شکل است. مثلا زنجان از ۴۵۴۶۱۶ در سال ۱۳۸۵ به ۴۶۳۴۶۲نفر رسیده و یا شهر خدابنده در این استان از ۱۶۴۸۶۴ در همان سال به ۱۶۸۰۷۲ نفر افزایش پیدا کرده است.
در رابطه با استانها نیز براساس نتایج سرشماری نفوس و مسکن ۱۳۹۰در ایران که نتایج کلی اش اخیرا در اختیار عموم قرار گرفته است، استان اردیبل  کمترین میزان رشد جمعیت را در کشور داشته است. استان آذربایجان شرقی نیز پنجم از آخر است. طبق اعلام مرکز آمار ایران نرخ رشد جمعیت در کشور بین سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰،  ۱٫۲۹ است که این میزان برای اردبیل ۰٫۰۳۳، برای آذربایجان شرقی ۰٫۰۶۶، برای زنجان، ۱٫۰۴ برای همدان، ۰٫۰۶۴، و برای استان آذربایجان غربی ۱٫۴۴ است. که با استثنا کردن آدربایجان غربی که نرخ رشد جمعیتش بیشتر از میانگین کشوری است(البته مشخص نیست که این افزایش جمعیت، به سمت  ترکهای این استان است یا دیگر اقلیتهای ساکن در آن و یا مهاجرینی از اقلیم کردستان عراق و غیره) همه استانهای ترک نشین بازهم مثل سرشماریهای قبلی در ایران که از سال ۱۳۳۵ در این کشور انجام میگیرد با کاهش جمعیت و مهاجرت فزاینده به تهران و مراکز ایران مواجه اند. و اکثر قریب به اتفاق شهرهای فارس نشین با افزایش جمعیت و میانگین رشد بالاتر از میانگین نرخ رشد جمعیت در کشور برخوردار بوده اند.
همچنین در رابطه با میزان شهرنشینی که یکی ازشاخصه های مهم صنعتی شدن و توسعه یافتگی محسوب می شود نیز آمارها حکایت از پیشی گرفتن مناطق فارس نشین از مناطق غیرفارس نشین است به طوریکه با توجه به میانگین میزان شهرنشینی درکشور که ۷۱٫۴ است نه استانی که بالاتر از میانگین کشوری هستند تماما استانهایی هستند که غیرفارس نشین تعریف می شوند(استانهای قزوین و مرکزی که ریشتا اکثریت جمعیتش را ترکان تشکیل میدهند ولی درسالهای اخیر در حال تبدیل شدن به استانهای فارس زبان هستند، در این لیست قرار دارند).
میزان سواد نیز برای کشور مثل دیگر شاخصهای توسعه بازهم از باسوادی مناطق فارس نشین در مقایسه با استانهای غیرفارس نشین حکایت دارد. به طوری که هشت استانی که میزان باسوادی در آنها بالاتر از میانگین کشوری است (به استثنای مازندران که البته نزدکی زبانی با فارس دارند و در سالهای اخیر نیز در حال تبدیل شدن به منطقه ای فارس زبان است تماما استانهای فارس نشین اند و به ترتیب عبارت اند از: تهران با ۹۰٫۴۶ درصد باسوادی، البرز۹۰٫۲۳، سمنان با ۸۸٫۴۰، یزد با ۸۷٫۷۸، اصفهان، ۸۷٫۷۷، فارس ۸۶٫۳۲، خراسان رضوی ۸۶٫۳۰ و مازندران با ۸۵٫۷۰٫ و استانهای ترک نشین تماما کمتر ازمیانگین کشوری است. نکته جالب این که مثلا استان آذربایجان شرقی و در راس آن تبریز که اولین مدرسه به سبک نوین را در ایران دایر کرده است پایین تر از استانهایی مانند یزد و سمنان که لااقل نیم قرن بعدتر از تبریز صاحب چنین مدرسه هایی شدند، قرار دارد.
با نگاهی به این آمارها و نیز دیگر شهرستانهای مناطق ترک نشین مشاهده می کنیم که تماما همه شهرهای غیر فارس نشین و در راس آنها استانهای ترک نشین شاخص های توسعه پایینی داشته و از نرخ  رشد جمعیتی پایینی برخوردار بوده اند و با مقایسه این رقم با مثلا نرخ ۳٫۵ درصدی رشد جمعیت و جذب مهاجر توسط شهری مانند کرج که اکثرا از  مناطق ترک نشین است، به عمق فاجعه روی داده در ایران که کماکان نیز با سرعت در حال انجام است پی می بریم. به طبع این رشد جمعیتی بالا در تهران و کرج با این نسبت نیز امکانات و بسترهای رشد و توسعه طلب می کند و ایجاد همین امکانات مجددا باعث جذب مهاجران تازه به این شهرها می شود[۷]. در واقع آبادی تهران و اقمارش به قیمت نابودی شهرهای آذربایحان به دست می آید. و شهرهایی که هر روز مثل قارچ در اطراف تهران به وجود می آیند. مثلا  یقین دارم هیچ یک از شهروندان آذربایجانی که در خود آذربایجان زندگی می کنند و نیز دیگر ایرانیانی که در تهران زندگی نکرده اند، هیچ وقت اسم شهرهایی مانند نسیم شهر، وردآورد، اتمسفر، گرم دره، کمال شهر، محمد شهر، اکبرآباد، قلعه حسن خان و صدها از این نوع را نشنیده اند در حالی که همین شهرها که در عرض چند سال اخیر ایجاد شده اند به حدی رشد یافته و بزرگ شده اند که تقریبا اگر شهرهایی مانند تبریز و ارومیه و اردبیل و زنجان را استثنا کنیم از همه دیگر شهرهای آذربایجان بزرگتر شده اند و با این جذب مهاجرانی که دارند چند سال دیگر از مراکز استانی شهرهای ترک نشین نیز بزرگتر خواهند شد.
بنابراین می بینیم پروژه ای فاجعه انسانی در حال رخ دادن است و دارایی های فرهنگی، هویتی، تاریخی، فولکولوری و اجتماعی انها رو به نابودی می رود که مجبورند برای تامین نان خانواده به شهرهای فارس نشین مهاجرت کنند.
با نگاهی به آمارهای جرم و جنایت نیز در شهری مانند کرج مشاده می کنیم که این شهر در بالاترین نقطه مراکز جرم خیز ایران اعم از سرقت، خفت گیری، قتل، آدم ربایی، خشونت، دعواها و نزاعهای خیابانی و … قرار گرفته است. جانشین فرمانده نیروی انتظامی ایران، سردار احمدرضا رادان می گوید که ۳۵ درصد از جرائم کل کشور در استان البرز و تهران اتفاق می‌افتد و با توجه به اینکه یک سوم جرائم کل کشور در این استان اتفاق می‌افتد ۳۶ درصد کل تماس‌های ۱۱۰ نیز مربوط به استان‌های تهران و البرز است[۸]. بی بندوباری جنسی و اخلاقی نیز در این شهر  بیداد می کند، طلاق نزدیک به سی درصد است. آمار‌های سازمان ثبت احوال می‌گوید که «در ۲ استان تهران و البرز در سال گذشته نیز به ازای ۳٫۲ ازدواج یک طلاق به ثبت رسیده است»[۹].
به گفته امینی، معاون فناوری و انفومارتیک ثبت احوال استان البرز در هشت ماه اول سال ۱۳۹۱، آمار ثبت ازدواج ۱۴هزارو ۱۷۰ مورد بوده است و در همین مدت طلاق نیز ۴ هزار و ۷۸ مورد ثبت شده است[۱۰]آمار فرار از خانه و اعتیاد نیز بالاتر از میانگین کشوری است. جالب است که رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در گفت‌وگوی اختصاصی با سایت آرمان تاکید می‌کند که بخش عمده‌ای از آسیب‌هایی که به تازگی بر مجموع آسیب‌های اجتماعی منجر به کاهش ازدواج و افزایش طلاق در این دو استان منجر شده، ناشی از مشکلات اقتصادی است[۱۱] . اما کاملا برعکس نظر وی کاملا مشخص است که مشکلات اقتصادی در تهران و کرج بسیار کمتر از آن شهرهایی است که مهاجر به این شهرها فرستاده اند چرا که اگر اینگونه بود شهری مانند کرج امکان جذب چنین جمعیت عظیمی را در طی مدتی کوتاه نداشت و ایجاد کارخانه های متعدد و اشتغال زایی های گسترده موجب این اتفاق شده است. بنابراین همه این این  مسایل و مشکلات در تهران و کرج بدون شک ریشه در یک مسله مهم و اساسی دارد و آن هم مهاجرت بی رویه به این شهرها و به ویژه استان البرز است که با وجود نبود ساختارهای مناسب یک شهر استاندارد از قبیل شبکه های انتظامی منظم و نهادهای نظارتی و امنیتی، سیستم قضایی مناسب، نبود شبکه های مناسب حمل و نقل و نبود معابر مناسب برای رفت و آمد ساکنین این شهر، فقر سیاست های فرهنگی و آموزشی و صدها مشکل دیگر رشد یافته است.
[۱] . تناقضهای زیادی در رابطه با آمارهای مرکز آمار ایران به ویژه در رابطه با کرج و استان آذربایجان شرقی وجود دارد. مثلا نرخ رشد جمعیت برای کرج ۳٫۵ درصد اعلام شده و میزان مهاجران وارد شده به این شهر نیز طبق اعلام همین مرکز ۳۰۳۸۵۰ است. ولی عملا از با توجه به این که از سال ۱۳۸۵ جمعیت این شهر از ۱۳۸۶۰۳۰ به نزدیک دومیلیون رسیده است، رشد جمعیت نزدیک به ده درصدی را نشان می دهد. همچنین با توجه به اینکه میزان رشد جمعیت آذربایجان شرقی۰٫۶%(شش دهم درصد) اعلام شده و از طرف دیگر نیز مهاجران وارد شده به این استان ۲۰۹۱۹۸ نفر ذکز شده است در حالی که جمعیت اضافه شده به تبریز از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ به رقم ۰٫۶%(شش دهم درصد) نزدیک است نه میزان مهاجرت اعلام شده.
[۲]- نصرنیوز، ۱۳۹۰
[۳] همان
[۴] همان
[۵] .(روزنامه همشهری ء ۱۴​۷​۸۵ ء صفحه هویت ء آزاده بهشتی).
[۶] . آمارهای مهاجرت در سرشماری ۱۳۹۰ به شدت دستکاری شده تا روند مهاجرفرستی آذربایجان و مهاجرپذیری مناطق فارس زبان را تعدیل کند. این دستکاری از تناقضهای آماری که از سوی مرکز آمار ایران اعلام شده و در سایت این مرکز وجود دارد، قابل مشاهده است.
[۷] . این آمار از دفترچه های بیمه سازمان تامین اجتماعی این شهر به صورت نمونه گیری به عمل آمده است.
[۸] -سایت نیاز روز، ۲۰ مهر ۱۳۹۰
[۹] سایت عصر ایران، ۳ اسفند ۱۳۹۰
[۱۰] . هفته نامه کسب و کار ویژه البرز، سال اول، شماره ۰۱، ۹ دی ۱۳۹۱
[۱۱] – سایت دانشجویان پیام نور، ۴ اسفند ۱۳۹۱
منبع : وبلاگ یورد داش
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn