هويت بازيافته تُركانِ ايران- علی اصغر حقدار

مردماني در سرزمين‌هايي از جغرافياي ايران زندگي مي‌كنند كه در سير تاريخي ارتباطات انساني از زبان تركي استفاده مي‌كنند؛ زباني كه آميخته با جان و روان‌شان است و بخشي از هويت‌شان را تشكيل مي‌دهد. مردماني با فرهنگي پايدار و آداب و رسومي ماندگار؛ مردماني با شعر و ادب در همراهي با موسيقي و رقص. با آئين‌هاي سوگواري و شادماني و با اسطوره‌هايي كه حكايت آزادگي و رنج و تلاش كوهستان و صحرا است.
مردماني دور افتاده از تاريخ و جدا مانده از رسميت هويت فرهنگي و اينك آگاه از بود فرهنگي- تاريخي و اقليمي خويش و در طلب اظهار حقيقت ترك بودن در شرايط متحول شونده مدنيت امروز، ترك‌هاي ايران در سوداي رسميت زبان خود و در باززايي هويت تاريخي و فرهنگي هستند كه دگرديسي‌هاي زمانه، آنها را به پستوي اذهان رانده و در بازي‌هاي سياسي و سرزميني به خفا برده است؛ هويتي در امتداد تاريخ و فرهنگي در استمرار زيستي اينك با تجديد مطلعي كه حقوق طبيعي انسان‌ها را به رسميت شناخته و كرامت انساني را در ارزش‌گذاري دوباره ارزش‌ها به محور هم‌زيستي اقليمي و فرهنگي كشانده است، ترك‌هاي ايراني را به تكاپو واداشته تا داشته‌هاي خويش را به سنجه گرفته و در ضيافت جهاني مدرنيته، حضوري فعال و شادخوارانه ارائه كنند.
بي ترديد هويت بازيافته تركان ايراني فراتر از بازي‌هاي سياسي و در گيرودار حقيقت انساني قرار دارد و بسي گسترده‌تر از تحميل‌هاي روزمرّه، به نهادينه ساختن زبان تركي، شناخت فرهنگي و ثبت ادبيات و هنر تركي نظر دارد؛ طرفه آن كه در جهان روادار مبتني بر حقوق بشر و احترام به اقوام و ملل، در انتخاب سبك شخصي زندگي و آزادي اختيار باور و انديشه، پديداري باززايي هويت به حاشيه رانده شده و خوانده شده به تركان ايراني، از لوازم و الزامات مدرن‌انديشي و كنش‌گري حقوقي بوده و حلقه‌اي از مدرنيته  ناتمام ايران‌زمين و تركان ايراني به شمار مي‌رود.
بي‌ترديد هر پروژه‌اي در فرايند مدرنيزاسيون و استناد به بنيادهاي دانايي آن در رواداري و حقوق بشر، بي توجه به حقانيت هويت بازيافته تركان ايران و باززايي آن در پاسخ‌گويي به نيازهاي مردمان ترك، ناتمام بوده و ركني از لايه‌هاي مدنيت نوين را تهي خواهد گرداند؛ از سويي به بازيچه گرفتن حقيقت تركي و استفاده ابزاري از مطالبات هويتي، كج‌راهه‌اي در مدرن‌گرايي بوده و راه به جايي نمي‌برد؛ از سوي ديگر وادادگي به روايت‌هاي رسمي و تسليم در برابر دوران سپري شده ملت‌گرايي كه حقيقت تاريخي و فرهنگي هويت تركان ايراني را به نام اقليت قومي و به اسم جدايي‌خواهانه، به سكوت مي‌كشاند، كج‌فهمي است كه با پايان فراروايت‌هاي وانموده، حيات آن به سر آمده است.
اختراع « آذري بودن »، « اقليت قومي »، « محدوديت زباني » و … ترفندهايي هستند كه ريشه در پان‌گرايي ايرانيست - تركيست (تماميت خواهي- الحاق گرايي) غيرحقوقي و جنجال‌هاي سياسي‌كاري داشته و به دور از دانايي تاريخي و حقيقت هويتي سير مي‌كنند.
هويت بازيافته تركان ايران از پيوند خاطره فردي و حقيقت آن ناشي مي‌شود؛ پيوندي كه تاريخ را به امروز مي‌كشاند و دنيايي چندگانه و زيبايي‌شناختي را در حضور زبان تركي، اسطوره‌هاي تراژيك و حماسي آن، رقص و موسيقي، سوگ و رنج انساني را در فرهنگ و ادب تركي، به ديده احترام مي‌نگرد.
هويت برساخته‌اي از بود و نمود آدمي در آگاهي به خوديت خويش است؛ طرح ‌مساله‌ ‌هويت تُركان ايران ‌و خودآگاهي تاريخي- فرهنگي به ‌آن‌، سخني پديدار شناختي و فراتر از جنجال‌هاي سياسي و احساسات قومي ‌است‌؛ سخني از حقيقتي زنده و تاريخ‌مند و در برآمدي از پذيرش آن در گستره فرهنگي و اجتماعي ايران زمين به زمانه دگرديسي ذهني و فكري.
در واقع با خروج از سنّت فرهنگي و الگوهاي دانايي قدمايي، سخن هويت و بحران‌هاي آن (خودآگاهي) موضوعيت پيدا مي‌كند. چرا كه آدمي تا ‌در همان‌ هويت ‌زندگي‌ مي‌كند و حامل ‌امانت‌ خاطره‌ ‌قومي ‌خويش ‌است‌، نمي‌تواند هويت را به پرسش بگيرد و مسائل و مفاهيم آن را مطرح كند.
هويت ‌(identity) در واژه‌شناسي ‌به ‌معناي ‌الف‌) همساني‌ و يكنواختي‌، و ب‌) تمايزي ‌با لحاظ‌ تداوم ‌زماني‌است‌. همين‌ مشخصه‌ها و دگرديسي ‌كه ‌در هويت‌ زمانه‌ ‌مدرن ‌پديد آمده‌اند، معناي ‌سنّتي ‌و ازلي‌ و ابدي‌ هويت ‌را با تكثير آن‌ به ‌زمينه‌هاي‌ چندگانه‌، به ‌پرسش‌هاي ‌جدي‌ در ساحت‌هاي‌ وجودي‌ـ معرفتي ‌ـ اجتماعي ‌و اخلاقي‌ گرفتار ‌كرده‌اند؛ هويت ‌در دنياي ‌سنّتي ‌مفهومي‌ از پيش‌ داده ‌شده ‌و در ميان‌ مقولات‌ متافيزيكي‌ فهميده‌ مي‌شد كه‌ از گزند تغييرات‌ زمانه ‌در امان ‌بود، ‌پيش‌ از وجود انسان‌ در نهاد آدمي ‌به ‌وديعه ‌گذاشته‌ شده ‌و تا ابد و حتي ‌بعد از اتمام ‌حيات‌ جسماني ‌انسان ‌و مرگ‌ او از يك ‌معناي ‌دائمي ‌برخوردار بود.
هويت ‌در زمانه‌ ‌مدرنيته‌ ‌جهاني ‌شده ‌متاثر از تحقيقات ‌علمي ‌و زمينه‌هاي‌ اجتماعي‌ تعريف‌ مي‌شود و بر اختراعي‌ بودن‌ آن‌ بيش ‌از هر مفهوم‌ و مقوله‌اي ‌تاكيد مي‌شود.
از ديدگاه ‌مدرنيته،‌ مؤلفه‌هاي ‌هويت‌ عبارتند از: ۱) گشودگي‌. ۲) تفكيك‌شده‌. ۳) انديشنده‌. ۴) فرديت‌يافته‌. با فرهنگ جهاني شده مدرنيته است كه هويت‌ نقشي ديگر مي‌يابد. «در بافت‌ اجتماعي ‌ماقبل ‌جديد، سنت‌ نقشي‌ اساسي‌ در پيوند بين ‌كنش‌و چارچوب‌هاي‌ وجودي‌ ايفا مي‌كند. سنت‌ وسيله ‌معيني ‌براي‌ سازماندهي ‌زندگي‌ اجتماعي ‌ارائه ‌مي‌دهد كه ‌چرخدنده‌هاي ‌آن ‌به ‌طرزي‌ خاص‌ با احكام ‌و فريضه‌هاي‌ وجودي‌ درگير مي‌شوند. سنت‌، قبل ‌از هر چيز، زمان ‌را چنان‌ تنظيم ‌مي‌كند كه ‌گشادگي‌ افق‌ ممكنات‌ آينده ‌حتي‌المقدور محدود گردد.
در تمام‌ فرهنگ‌ها، حتي ‌در سنتي‌ترين ‌آنها، مردم ‌آينده‌، حال ‌و گذشته ‌را از هم‌ تميز مي‌دهند، و بر اساس‌ ملاحظات‌ آينده ‌محتمل ‌روندهاي‌ عملياتي‌ مختلف ‌را با يك ديگر مي‌سنجند. در جوامعي‌ كه‌ روش‌هاي‌ عملياتي ‌سنتي‌ حكمفرما است‌، گذشته‌ طيف‌ پهناوري ‌از « روش‌هاي‌ مرسوم‌ » را به ‌آينده ‌مي‌كشاند. زمان ‌تهي ‌نيست‌، و نوعي‌ « شيوه ‌هستي ‌» قاطع ‌و بي‌چون‌و چرا آينده ‌را به ‌گذشته ‌متصل‌ مي‌سازد. افزون‌ بر اين‌، سنت‌ مفهوم ‌خاصي‌ از استواري‌ و قوام ‌امور را به ‌وجود مي‌آورد كه ‌به ‌طور معمول‌ عناصر شناختي‌ و اخلاقي‌ را درهم‌ مي‌آميزد. دنيا چنين‌ است‌ كه‌ هست‌، چون‌ عملاً همان طور است‌ كه ‌بايد باشد. البته‌، در بسياري‌ از فرهنگ‌هاي‌ سنتي‌، و عملاً در همه نظام‌هاي ‌مذهبي‌ عقلايي‌، مفاهيم ‌وجودي‌ صريح‌ يافت ‌مي‌شود ـ هر چند ممكن‌است‌ اين‌گونه ‌مفاهيم ‌با برقراري ‌روش‌هاي‌ اجرايي‌ سنتي‌ در تعارض‌ كامل ‌باشند
در واقع، جهان ‌پيشين ‌هويت‌ را در پيوند با باورها، انگاره‌ها، وقايع ‌و حوادث ‌مي‌فهميد و لايه‌هاي ‌آن ‌را از يك‌ سو به‌ آموزه‌هاي‌ متافيزيكي‌ مي‌كشاند و از سوي‌ ديگر در كنش‌ها و ايده‌هاي‌ عيني‌ مي‌فهميد؛ هويت‌ جديد كه‌ حاصل ‌معناسازي ‌در فرايند فرهنگي‌است‌، در چندين ‌صورت‌ فرصت‌ بروز يافته ‌است ‌:
هويت‌ اجتماعي‌ كه ‌شامل ‌حضور خويشتن‌ در ميان‌ افراد ديگر است‌ و ناظر بر چگونگي‌ روابط ‌بين ‌شهروندان ‌است‌؛ تطابق ‌خود با ديگران‌، دروني ‌كردن ‌هنجارهاي ‌جمعي ‌و كنش‌هايي ‌كه ‌در جامعه ‌به ‌منصه‌ ‌ظهور مي‌رسند، نشانگر هويت‌ اجتماعي ‌هستند. بنابراين ‌« موجود اجتماعي‌، همانند موجودي‌ فردي ‌خود محيط‌ سازمان ‌دهنده‌ است‌
بر اساس پديدارشناسي، هويت‌ تاريخي‌ نيز ناظر به ‌كنش‌ها و كار كردهايي ‌است ‌كه ‌انسان ‌در طول‌ چندين‌هزار سال‌ از خود بروز داده ‌و دوران‌هاي ‌متفاوتي‌ از هم ‌در جهت‌ گسترش‌ ذهنيت ‌خود به ‌وجود آورده‌ است‌؛ رويدادها، ايده‌ها، اسطوره‌ها و باورها را مي‌توان ‌سازنده‌ ‌هويت ‌تاريخي ‌دانست‌.
از اين ديدگاه ‌مي‌توان ‌از هويت‌ قومي‌ ‌سخن‌ گفت‌ كه ‌با ورود به ‌عصر جهاني ‌شدن ‌و گسترش‌ روابط ‌بين ‌فرهنگي‌، به‌ عرصه‌ آمده ‌و از قوميت‌ فراموش ‌شده ‌و به ‌عقب ‌رانده‌شده‌اي‌ حمايت‌ مي‌كند كه ‌با سيطره‌ ‌مدرنيته‌ ‌كلاسيك ‌و غرب‌ گرايي ‌مفرط‌ به ‌محاق ‌فراموشي‌ سپرده ‌شده ‌بود.
از اين ديدگاه است كه به تعريف و حضور هويت تركان ايران اشاره كردم. بر پايه آن مي‌توان به نقش فعال تركان در تاريخ ايران پرداخت؛ از هنر و ادبيات‌شان نوشت. به تحليل سياست و حكومت تُركان رسيد و از فرهنگ ‌سازي‌شان روايت كرد. ناديده گرفتن تُركان در تاريخ ايران، حاصلي از نگره سنتي و الحاق‌گرايي است كه بر ذهن و زبان بخش عمده‌اي نخبگان فرهنگي و كوشندگان ادب و هنر چيره شده و اقتدار سخن ايران زمين را در شكل تماميت‌خواهي آن پديدار ساخته است.
منبع: کیهان لندن
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn