جامعه مدنی آزربایجان/فقر فرهنگی -صفحه فیس بوک باغچه بان
- توضیحات
- منتشر شده در سه شنبه, 23 دی 1393 02:33
فرهنگهای متفاوت در میان ملل و اقوام، حاصل کار و تلاش کوتاه مدت مردمان آن جوامع نیست، بلکه گذشت روزگار، بستر سازنده اصلی فرهنگهاست. به عبارتی دیگر، هر ملتی، برحسب عادات و سنن و اتفاقات تاریخی، و به هنگام گذر از تونل زمان در در ازای زندگانیاش، دارای فرهنگ ویژهای میشود که گاه در بعضی نقاط و نکات با دیگران همخوان و همانند و در غالب موارد نیز متفاوت است. مقاله106متاسفانه چون بخش بزرگ این فرهنگ را عوام میسازند و دانشمندان و فرزانگان و فرهیختگان جوامع درآن سهمی اندک دارند، خرافات و موهومات و خیالپردازی، جای دانش و معلومات را پر میکند و آلودگیهایی به وجود میآید که در طی قرون به باوری محکم تبدیل میشود و پای رفتن جامعه به سوی پیشرفت را از حرکت باز میدارد.
هر چه شمار دانشوران جامعه کمتر باشد، و هرچه سهم دانش و تعقل در جامعه کمرنگتر گردد، آلودگی و فقر آن فرهنگ افزونتر است. لذا، ملتهائی که درعلم و فلسفه و هنر درخشیدهاند و پیوسته این درخشندگی را دنبال کرده و تداوم بخشیدهاند، در ردیفی والاتر قرارمیگیرند و به مراتب فرهنگسازتر از دیگر ملتها بوده و سهم بیشتری در رونق صنعت و تکنیک جهان خواهند داشت و فرهنگسازان معتبرتری به دنیا هدیه خواهند داد. در این زمینه، ما به مانند دیگر ملتها، دارای آداب و رسوم و قواعد و عادات و اعتقاداتی هستیم که در اغلب موارد، وجه تمایز ما با ملل دیگر است و آنرا فرهنگ خودمان مینامیم. ما گرچه خود را مالک و ادامه دهنده یکی از فرهنگهای غنی دنیا تصور میکنیم- و متاسفانه به همین دلخوشیم- اما اگر اندکی منصفانه به قضیه نگاه شود، عکس این ادعا ثابت خواهد گشت. ما در ذهن خویش با نوعی فرهنگ برتر، خود را سرگرم و دلخوش کردهایم و حتا از دلخوشی گذشته و به این فرهنگ مینازیم و تفاخر میکنیم. اگر این تفاخر به فرهنگ با دانشوری و تکنولوژی رایج امروز همراه میشد، جای ایراد نبود و یک واقعیت تلقی میشد و به حساب میآمد. اما شوربختانه ادعائی صرف است و طبلی توخالی و چنان پوستههای پیاز، لایههای این فرهنگ نازک و بی محتوا است.
این نازش بیشتر ازهنگامی رخ نمود و رو آمد که حرکت کاروان پیشروندگان جهان را دیدیم؛ و دریافتیم از قافله تمدن و تجدد و از دنیای دانش و هنر به شدت پس افتادهایم. متوجه شدیم مغرب زمینیان از خواب گران بیدار شدند و دویدند و به همه چیز رسیدند؛ ولی ما را خواب و رخوت و کهالت و جهالت فراگرفته و درنتیجه همچنان درخم کوچه نخست گیرکردهایم؛ و حتی از پیگیری و ادامهی دستاوردهای دیگران نیز غافل ماندهایم.
به سراغ جنبهای دیگر میرویم؛ در نزد فرهنگ عامه، چاپلوسی، زیرآب زنی و از زیر کار درفتن نوعی زرنگی تلقی میشود. کسی که رشوه ندهد، در کارش متقلب نباشد هالو تلقی میشود. دانش آموزشی که تقلب نمیکند و دروغ نمیگوید، بچه مثبت تلقی شود (بچه مثبت برخلاف مفهومش بار معنایی منفی دارد) آدمی که ادعا دارد و در همه چیز اظهار نظر میکند و در هر مسئلهای اظهار فضل میکند، آدم دانا و همه فن حریف به حساب میآید. انسانی که به آداب اخلاقی(منظور لزوماً برداشت ایدئولوژیک از اخلاق نیست) پایبند، فساد اخلاقی ندارد، حسود نیست، تهمت نمیزند به دنبال بدگویی و عیبجویی از دیگران نیست، پاستوریزه خوانده میشود. اینهایی که میگویم را بارها به چشم دیدهایم. مردم دچار زوال اخلاقی شدهاند و این بسیار دردناک است.
آنها را باید در یک کل و در یک چارچوب بررسی کرد. چیزی که فراتر از حکومت و نظام است. مشکل فرهنگی امروز، به ظرفی برمیگردد که مردم درآن قرار دارد. این فرهنگ از بدو تولد بر نحوه شکل گیری انسان موثر است و تا مرگ نیز ادامه دارد. اصلاح فرهنگی کاری بس مشکل و وقتگیر است و سالها زمان میطلبد. به باور من این فرهنگ یکی از دلایل اصلی توسعه نیافتگی است. خارج از چهارچوب هر حکومتی که سر کار باشد، چه مذهبی و چه غیر مذهبی. این فرهنگ عمومی باعث شده تا مردمی تنبل، تن پرور و علاقهمند به کارهای فردی باشند و از کارهای جمعی سر باز زنند. البته فرهنگ از حکومت تاثیر میپذیرد و حکومت از فرهنگ.
فرهنگی که مورد نازش ماست، سهم اعظمش ریشه در گذشتههای دور دارد و بخش امروزش نه تنها جالب و فخرآور نیست که سراسر ایراد است… فرهنگ جوامع، بیش از آنکه به شعر و ادبیات گذشتگانش وابسته باشد، به ادب و آداب و خلقیات و عادات و رفتار و کردار و گفتار و بالاتر از همه، دانش پژوهی مردمان زندهاش پیوستگی دارد… منصفانه بگوئیم و اقرار کنیم، سهم ما در این رابطه چه قدر است؟
البته آگاهی بر فقر و کمبودها که گذشته را بزرگ کرده و به تفاخر منتهی شده است، زمانی کمتر از یک سده را دربرنمیگیرد و از انقلاب مشروطه آغازیده است؛ وگرنه پیش از آن از نقص و واماندگی خویش نیز خبر نداشتیم. بزرگترین علت پیدایش این آگاهی به کمبودها نسبت به جوامع مترقی و صنعتی، سفر اندیشمندان ما به اروپا بود. اما چون به هرسبب نتوانستیم حتا قدمی در راه رسیدن به آن ملتها و اخذ دانش و تکنیک آن تمدنها برداریم، ناچار کمبود را با چسپیدن به سدههای پیشین و دلخوشی به گذشته، جبران کردیم؛ و وجود چند شاعر و متفکر را در بوق غنای فرهنگی دمیدیم؛ و با آن، غم بیچارگی و درماندگی خود را تسلی دادیم.