Warning
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.

راز بردها و باخت ها؛ نبرد، جنگ یا مبارزه، کدامیک؟- دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
بسیاری و حتی بسیاری از نظامیان و فرماندهان بلند پایه ارتش بر این تصورند که برد یک جنگ مساوی است با برد در نبرد یا میدان نبرد و به همین سبب بسیاری از کشورها در طول تاریخ وارد جنگ هایی شدند که از نظر نظامی برتری روشنی بر طرف مقابل داشتند و غافل از این بودند که بردشان در نبردها مساوی با بردشان در جنگ نیست و به همین سبب شکست خوردند. ویتنام نمونه بارز چنین جنگی بود.
در ویتنام تقریباً در تمامی رویارویی های نظامی آمریکا با ویتنام شمالی، ارتش آمریکا تفوق چشمگیری داشت و اکثریت نبردها را نیز برد و تلفات سهمگین ویتنام شمالی اصلاً قابل مقایسه با ارتش آمریکا نبود، اما در کمال تعجب ویتنام جنگ را از یک ابرقدرت برد! کجای محاسبات روسای جمهور آمریکا و ارتشیان بلند پایه آن اشتباه بود؟ آنان پیروزی در نبرد را با پیروزی در جنگ، یکی تصور کرده بودند که اشتباه محض بود. به همین سبب سن تزو در «هنر جنگ» به ارتشی که برای جنگ در سرزمین های دور و ناشناخته می رود، هشدار می دهد که تقریباً هیچ شانسی برای پیروزی ندارد، نه فقط به سبب عدم کنترل زمان پایان جنگ، که مهم تر از آن به خاطر عدم یکسانی پیروزی در نبرد با پیروزی در جنگ. مشکلی که دامنگیر حتی یکی از بزرگترین طراحان و فرماندهان جنگی یعنی ناپلئون نیز در جنگ با روسیه شد. ناپلئون برخلاف هیتلر حتی پایتخت روسیه تزاری را نیز تصرف کرد، ولی به محض ترک آن، بردهایش پشت سرش یک به یک سقوط کردند و نه تنها جنگ را باخت که آن عاملی مهم در سقوط اش از کرسی قدرت در امپراطوری اش نیز شد. در چنین مواردی عوامل "زمان و مکان" تعیین کننده اند و نه تسلیحات و نفرات یک ارتش یا نیروی نظامی. بسیاری از نیروهای چریکی جهان با استفاده از همین نکته -دانسته یا نادانسته- جنگ با ارتش های منظم و قدرتمند را آغاز کرده و در مواردی می برند. چرا ارتش مصر را با وجود تلفاتی بیشتر از ارتش اسرائیل برنده جنگ یوم کیپور می شماریم؟ چرا حتی اکنون بسیاری از فرماندهان نظامی اسرائیل شکست شان را در یوم کیپور قبول نمی کنند؟ چون تفاوت پیروزی در نبرد با پیروزی در جنگ را نمی دانند. تمام شواهد آنان مبنی بر پیروزی اسرائیل در آن جنگ که به روزهای آخر نبرد برمی گشت، متکی بر پیروزی در نبرد و به خصوص میدان نبرد است، نه پیروزی در جنگ. مصر نه تنها جنگ یوم کیپور را به طور کامل از اسرائیل برد، که با آن، تمامی شکست های پیشین اش از اسرائیل را نیز جبران کرد. چون تمام اهداف مصر و مقامات کشوری و لشکری اش از شروع جنگ محقق شد: آغاز گفتگوهای جدّی صلح توسط اسرائیل که به بازپسگیری کانال سوئز و صحرای سینا منتهی شود و اسرائیل به همان مرزهایی برگشت که مصر پیش از آغاز جنگ های زنجیره ای اعراب و اسرائیل دارا بود. بی سبب نیست که مقامات اسرائیلی در خاطرات و اسناد فاش شده به شدت از کارتر و آمریکا به سبب فشار برای پذیرش قرداد کمپ دیوید توسط اسرائیل عصبانی بودند.
با این همه، حتی پیروزی در جنگ نیز پایان کار نیست و چه بسا کشوری جنگ را ببرد، اما مبارزه را ببازد. مبارزه با اهدافی متنوع برای برد جامعه، تاریخ و غیره را ببازد. جنگ و شهادت امام حسین با قشون یزید نمونه بارز چنین شکستی بود که سپاهیان یزید، نبرد و حتی جنگ را از امام حسین و یارانش بردند، ولی مبارزه را باختند و به خصوص جامعه و تاریخ را. چیزی نگذشت که نه تنها مردم کربلا که بخش های بزرگی از عراق (که امروز در جغرافیای مناطق شیعه نشین می گنجند) بر علیه یزید و حکومت امویان شدند و قیام های متعددی به خونخواهی از حسین و یارانش شکل گرفتند که ابتدا تقریباً تمامی بانیان فاجعه کربلا را قصاص کردند و سپس طومار خلافت اموی را برچیدند و خلافت عباسی یکی از اصلی ترین داعیه داران چنان خوانخواهی بود که به جای امویان به قدرت رسید. زمانی که بوش اصرار داشت تا اعلام کند که عراق پس از حمله آمریکا و با جایگزینی دولت جدید به کشوری دموکرات بدل شده، نظر به این نوع پیروزی داشت که البته برای اعلان آن هنوز خیلی زود بود و پیروز واقعی یک جنگ را نه اظهارات و ادعاهای فاتحان یا اظهارات مبالغه آمیز مغلوبان برای جبران شکست هایشان از فاتحان (همچون یاوه های ملاها و پاسداران ایران برای معکوس جلوه دادن شکست هایشان)، بلکه وقایع جاری در زندگی زیسته مردم تعیین می کند. عراق می رود که در آینده ای دور، پیروزی تاریخی اش به بار بنشیند و هنوز فاصله ای محسوس با آن دارد، اما پس از سال ها سردرگمی اینک در مسیر درستی قرار گرفته که –در صورت تداوم- می رود به پیروزی تاریخی منتهی شود.
اما مبارزه برای برد جامعه و تاریخ نیز پایان کار نیست و زمانی هست که شما همه را می برید، اما انسانیت را می بازید. ارتش چنگیزخان مغول، نمونه ای واضح از این پیروزی در همه چیز، اما باخت انسانیت بود و وحشگری های آنان موجب شده که شکست شان در انسانیت، اینک پس از قرن ها موجب شود که تاریخی را که در قرون اولیه آن برده بود، در این اواخر کاملاً به بازند. داعش با وجود پیروزی در سریع ترین نبرد رعدآسای تاریخ جهان (فتح یک سوم عراق ظرف کمتر از 72 ساعت) هیچ شانسی برای پیروزی در جنگ ندارد. مهمتر از همه، داعش هیچ شانسی برای برد ندارد، چون با زیر پا گذاشتن تمامی اصول انسانی، اخلاقی و حتی دینی، کشتار بی رویه مردم محلی و آرمان های قهری و نفرت انگیز، انسانیت، اخلاق، جامعه و تاریخ را باخته است و تنها برای پیروزی در "میدان نبرد" است که تلاش می کند و جان می دهد. امکان پیروزی در جنگ برایش وجود ندارد، چون وحشی گری هایش ریشه آن را برای استقرار در هر منطقه ای می زند و چیزی نمی گذرد که نه فقط مردم محلی که همان طرفداران و اعضای سابق اش به سرعت به دشمنان امروزش بدل می شوند. فقدان نیرویی به جز نیروی زمینی و تسلیحات و نفرات داعش در جنگ با کشورها و ملت ها نشان می دهد که هر میدان نبرد تنها فرصتی جدید است تا گروهی دیگر از آنان را از اقصاء نقاط جهان جمع کنند و به جوخه مرگ بسپارند.
امروزه باب شده –به شکلی کلیشه ای- هر جنگی که توسط قدرت نظامی برتر بر علیه ارتش و حتی کشوری ضعیف تر صورت می گیرد، آن را باتلاقی برای کشور قدرتمدنر بپندارد که درست نیست و همواره صادق نیست. آن برای تحقق نیاز به عوامل و شواهدی دارد: اول باید ادامه جنگ در کشور ضعیف تر، هیچ آینده ای روشن برای رسیدن به اهداف جنگ را نشان ندهد. دوم قطع جنگ و خروج فاتحان از کشور شکست خورده منجر شود تا دشمنان و مبارزان به قدرت برسند. پس سومین شاخصه آن، این است که کشور فاتح در سرزمین مغلوب نه راه پس دارد و نه راه پیش –و اصطلاح باتلاق دقیقاً برای این گونه گیر افتادن به کار می رود- و به جنگی فرسایشی کشیده شود که دستاورد بارز آن افزایش هزینه های جانی و مالی برای فاتحان باشد. جنگ افغانستان و عراق می رفت که به باتلاقی برای آمریکا بدل شود، اما استراتژیست ها و دولتمردان و نظامیان آمریکا با تجدیدنظر مکرر و انعطاف واقع بینانه، مانع از آن شدند و حالا هر دو کشور در مسیری متفاوت (متفاوت با دوران دیکتاتوری طالبان و صدام و حتی حکومت های فاسد مالکی و کرزای) با آینده ای روشن پیش می روند. چیزی که در مورد سوریه صدق نمی کند و آنجا با جنگی فرسایشی برای اسد، رژیم ایران و شبه نظامیان متحدشان در منطقه به باتلاقی بدل شده که نه راه پس دارند و نه راه پیش و تنها بر تلفات جانی و مالی شان به شکلی تصاعدی افزوده می شود وهیچ پایانی روشن برایش نیز متصور نیست.
اینها نکات اساسی است که در دانشکده های جنگ جهان در آینده تدریس خواهند شد و افقی ورای گذشته به تعاریف پیروزی و شکست در جنگ ها خواهند بخشید.
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn