Warning
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.

ناخشنودان- سعید سامان

نهایت امر قطعنامة شورای امنیت سازمان ملل در مورد لغو تحریم‌های جهانی و نه تحریم‌های آمریکا، بر علیه ملت ایران صادر شد. ولی سکوت نسبی رسانه‌ها در مورد قطعنامه‌ای که مسلماً نقطة عطفی است در ارتباط ملت ایران با جهان، به این گمانه هر چه بیشتر دامن می‌زند که بسیاری از محافل جهانی از این قطعنامه ناخشوندند. مطلب امروز را به بررسی احوالات همین «ناخوشنودان» اختصاص می‌دهیم. از واشنگتن گرفته تا لندن و پاریس و فرانکفورت و حتی در کوچه‌پس‌کوچه‌های تهران، همه جا می‌توان با چهره‌های دژم و اظهارات دوپهلوی این ناخشنودان برخورد کرد. چرا که قطعنامة شورای امنیت بر عملکرد اینان نقطة پایان گذارده، باشد که راه‌وروش متمدنانه‌ای در برخورد با جهان معاصر بیابند.
در ردیف اول جمع ناخشنود گروه وسیعی از طبقة حاکمة ایالات‌متحد قرار گرفته. چرا که، این قطعنامه در عمل پایانی است بر سیاست خارجی ایالات‌متحد ـ جنگ افروزی ـ پس از فروپاشی اتحاد شوروی. سیاستی که طی اینمدت محافل بسیاری را چاق‌وچله‌ و پروارکرده بود. از تفنگ‌فروشان گرفته تا قاچاقاچیان مواد مخدر،‌ از صنعتکاران و نوآوران تکنولوژی‌ و «متجددین» گرفته تا اصولگرایان و سنت‌پرستان، و ... همگی از آتش جنگ‌هائی تغذیه می‌کردند که ایالات‌متحد در گوشه‌وکنار جهان می‌افروخت. در نتیجه، در بررسی چندوچون سیاست خارجی آمریکا طی دوران پساشوروی نمی‌باید آنقدرها کنکاش و دقت‌نظر به خرج داد. زمانیکه «سیاست خارجی» در عمل هدفی جز گسترش و تداوم جنگ استعماری ندارد، کار را به ماجراجوئی نظامی خواهد کشاند. به همین دلیل نیز نتیجة ملموس فروپاشی اتحاد شوروی و به اصطلاح «پیروزی» بزرگ سرمایه‌داری جهانی طی ربع‌قرن گذشته چیزی نبود جز گسترش کشتار، ناامنی، چپاول و جنگ‌سازی هر چه بیشتر در سطح جهان. خلاصه بگوئیم، آمریکائی‌ها این «پیروزی» را به شیوة خودشان حسابی «جشن» گرفته بودند.
طی اینمدت، با توسل به تهدید، تمهید،‌ حق‌السکوت، و ... طبقة حاکمة ایالات‌متحد موفق شده بود مطالبات و نیازهای ساختاری خود را به عنوان «خواست جامعة جهانی» در رأس مسائل دنیا قرار دهد! در واکنش به هر نامرادی‌،‌ آمریکا سریعاً کارت ساختگی «خواست جامعة جهانی» را بیرون کشیده، جنگ و درگیری‌ای متناسب با نیازهای نظامی، مالی و استراتژیک‌اش به راه می‌انداخت. پر واضح است که پیش تاختن در این مسیر نهایت امر به این نتیجه منتهی خواهد شد که نقش سازمان ملل، خصوصاً شورای امنیت که قلب طپندة این تشکیلات به شمار می‌رود هر چه بیشتر در هالة ابهام فرو افتد. در عمل، طی اینمدت «سازمان ملل» و دیگر دفاتر و تشکل‌های بین‌المللی این ساختار تبدیل شد به ابزار تحمیل سیاست‌های واشنگتن بر کشورهای دیگر! شورای امنیت قابلیت و قدرت بررسی مسائل جهانی، و اعلام رأی و نظر اجرائی را هر چه بیشتر از دست داد؛ سیاستمداران آمریکائی از این شورا دقیقاً همان استفاده‌ای را به عمل می‌آوردند که از دفتر و دستک‌های مستقر در کاخ‌سفید! ولی قطعنامة 20 ژوئیه سالجاری، نهایت امر بر این شرایط اسف‌بار که سیاست داخلی و خارجی آمریکا را به گشتاور اصلی مواضع سازمان ملل تبدیل کرده بود نقطة پایان گذاشت. و این است دلیل عصبیت‌ها و اعتراض‌های گستردة محافل یانکی به این قطعنامه.
البته این «قطعنامه» تغییرات کلان استراتژیک دیگری را نیز به همراه خواهد آورد. چرا که تغییر ماهوی در سیاست‌های جهانی ایالات‌متحد مسئلة قابل چشم‌پوشی و کوچکی نیست. ولی از آنجا که مرکز ثقل این وبلاگ بیشتر به ایران مربوط می‌شود، این تغییرات را در آنچه «جهان اسلام» می‌خوانند بررسی می‌کنیم. قطعنامة کذا شیوة برخورد هیئت حاکمة آمریکا را با مسائل این به اصطلاح «جهان اسلام»‌ از پایه زیروزبر خواهد کرد. و در دنباله می‌باید تأثیرات این تغییرات را در کشورهای اسرائیل، جنوب اروپا و خصوصاً آسیای جنوبی و شرقی دنبال کنیم.
بررسی را از ترکیه آغاز می‌کنیم که مدت زمانی است در آشوب سیاسی و بلا‌تکلیفی دست‌وپا می‌زند. و سخنرانی اخیر دیوید کامرون، که برنامة دولت جدید محافظه‌کار را مشخص نمود بخوبی نشان داد که دیگر برای لندن امکان آشوب‌آفرینی در منطقه، از طریق اسلامگرائی وجود ندارد. پس هیئت حاکمة بریتانیا را نیز در ردة همین ناخشنودان می‌توانیم قرار دهیم. و از آنجا که ترکیه خوان گستردة اسلامگرائی انگلیسی در منطقه به شمار می‌رود، و شاهرگی است مهم جهت حفظ ارتباط اسلامگرایان با اتحادیة اروپا، اظهارات دیویدکامرون بر علیه «اسلام رادیکال» می‌تواند موضع‌گیری بر علیه دولت اسلامگرای آنکارا نیز تحلیل شود.
با این وجود نخست وزیر بریتانیا طی سخنرانی‌اش همچون دیگر هم‌پالکی‌های‌اش در اتحادیة اروپا نگفت، به چه دلیل جماعت «رادیکال اسلامگرا» تحت حمایت پلیس‌ و نهایت امر بنیادهای حکومتی بریتانیا سال‌های سال در کشورش می‌لولیدند و به شیوة‌ خرگوشی تولید مثل می‌کردند و «تکثیر» می‌شدند! به استنباط ما، واکنش تند کامرون به اسلامگرایان رادیکال می‌باید نوعی برائت‌طلبی تحلیل شود. نخست وزیر بریتانیا زیر پای متحدینی «عزیزتر از جان» را کشیده، که دیگر امکان حرکت در کنار بریتانیای «کبیر» را ندارند. دولت کامرون که حتی در اوج «نبرد در افغانستان» برای «مذاکره با طالبان» حی و حاضر بود، اینک متوجه شده که بازتاب حمایت لندن از تروریسمی که «دین سیاسی» و ایدئولوژیک خلق می‌کند می‌تواند دامنگیر انگلستان هم بشود. در نتیجه، ‌ وحشتزده عقب نشسته و همچنانکه شاهدیم دست به دادوفریاد بر علیه اسلامگرایان برداشته. با توجه به پیوند عمیق ترکیه با انگلستان، منطقاً دولت ترکیه نیز می‌باید با دوران «شیرین» حاکمیت اسلام سیاسی وداع کند. و این است دلیل امتناع احزاب اینکشور برای ائتلاف با حزب اسلامگرای رجب اردوغان جهت تشکیل کابینه. مدت‌هاست که ترکیه فاقد دولت است، و داوات‌اوغلوی خوش‌خیال که خندان و شادان پست نخست وزیری را از دست‌های بخشندة اردوغان قاپ زده بود، در این خلاء سیاسی عملاً تبدیل شده به کارمند اداره؛ و امور جاری و روزمره را رتق‌وفتق می‌کند. از سوی دیگر، همزمانی تصویب قطعنامه شورای امنیت با انفجار بمب در مرکز فرهنگی جوانان سوسیالیست در مرز ترکیه که ده‌ها تن را به خاک و خون کشید، و واکنش تند شورای امنیت سازمان ملل را به همراه آورد، به صراحت نشان می‌دهد که نه تنها دوران حمایت رجب اردوغان از لات‌های داعش، که دوران لاپوشانی‌های دیوید کامرون پیرامون حمایت بریتانیا از اسلام سیاسی نیز به سر رسیده.
پیش از بحران سوریه، نظام رسانه‌ای جهانی کم‌تر به نقش ترکیه در معادلات منطقه‌ای اشاره می‌کرد. برای بسیاری از تحلیل‌گران، ترکیه منطقة «ممنوعه» اعلام شده بود، هیچکس حق نداشت بگوید، ترکیه و ارتش تا بن‌دندان مسلح سازمان ناتو در اینکشور در عمل متحد نزدیک رژیم‌های سرکوبگر سوریه، عراق، لبنان، سازمان‌های اسلامی از قماش حزب‌الله، حماس و نهایت امر سیاست‌های سرکوبگرانة آمریکا در ایران و اسرائیل است. ترکیه در تحلیل‌های فرمایشی نه با عراق و سوریه مرز مشترک داشت و نه با ایران! احدی نمی‌گفت که ترکیه پلی است جهت حمایت لوژیستیک از سیاست‌های ایالات‌متحد و سازمان آتلانتیک شمالی در خاورمیانه. ترکیه در به‌به‌وچه‌چه‌های آتاترکیسم و «انقلاب ترک‌های جوان» غوطه می‌خورد؛‌ اسلام‌ ترکیه هم که می‌دانیم نورچشم کاخ باکینگهام بود و «اصلاح‌طلب» و «معتدل» و مامانی و دوست‌داشتنی!‌
این صورتک خررنگ‌کن نهایت امر به دلیل بحران سوریه از چهرة حاکمیت ترکیه فروافتاد. و در قفای این صورتک جهانیان توانستند سیمای واقعی و نفرت‌انگیز یک حاکمیت «آخوندی ـ نظامی» را که تا مغز استخوان دست‌نشاندة ایالات‌متحد و بریتانیاست بهتر و بیشتر ببینند. با تزلزل اخیر در حاکمیت ترکیه ستون‌های پل لوژیستیکی که سازمان آتلانتیک شمالی برای تغذیة منطقة خاورمیانه مورد استفاده قرار می‌داد به لرزه در آمده، و قابل پیش‌بینی است که چنین تکان‌هائی تا قلب تهران، ریاض، دمشق و بغداد ادامه یابد.
در عمل، بحران اخیر در اسرائیل که نهایتاً به انزوای جناح جنگ‌طلبان نتانیاهو و اوج‌گیری جنبش‌های صلح‌طلب در اینکشور منجر شده، تغییر دولت «شیعی‌مسلک» ال‌مالکی در عراق، درگیری‌های یمن، و خصوصاً قطعنامة 20 ژوئیه شورای امنیت در مورد رفع تحریم‌ها از ملت ایران، همه و همه در ارتباط با تزلزل ستون‌های حاکمیت ترکیه است. حاکمان اسلامگرای ترکیه که اینک حمایت ارباب انگلیسی‌شان را نیز از دست داده‌اند، مشکل خواهند توانست به نقش سرنوشت‌ساز خود در منطقه ادامه دهند. در نتیجه، علیرغم رأی‌سازی سازمان آتلانتیک شمالی در صندوق‌های انتخابات برای «اسلام و مسلمین»، جایگزینی هیئت حاکمه انگلیسی آنکارا دیگر غیرقابل اجتناب می‌نماید. و این جایگزینی مسلماً زمینه‌ای خواهد شد جهت فروپاشی دیگر سنگرهای آتلانتیسم در منطقه، به ویژه در کشور ایران. پس ترکیه را رها کنیم و نگاهی داشته باشیم به کشورمان.
اینک با تصویب قطعنامه شورای امنیت، ایران به قلب طپندة سیاست منطقه تبدیل شده؛ ‌ و همزمان شاهد تحرکات مضحک و مزبوحانة اصلاح طلبان، محفل لاریجانی‌ها و دولت روحانی هستیم. حسن روحانی که در اصل فقط جهت بیرون کشیدن ایران از حیطة نفوذ سیاست‌های اقتصادی و مالی ایالات‌متحد به سمت ریاست‌جمهوری منصوب شد، سعی دارد این «سیاست» را هر چه بیشتر به نفع اربابان آمریکائی‌اش «تزهیب» نیز بنماید. از اینرو، در سخنرانی‌ها و ترهات‌بافی‌های‌اش، فروپاشی سیاست‌های دیرین اقتصادی و مالی آمریکا در ایران را به عنوان پیروزی هیئت حاکمة دست‌نشاندة جمکران به خورد خلق‌الله می‌دهد! البته حکومت اسلامی در اجرای این نوع آکروباسی‌های سیاسی بسیار مهارت دارد. ‌ به طور مثال،‌ زمانیکه نوکری برای واشنگتن را تحت عنوان «نبرد با آمریکا» به خورد خلق‌الله می‌داد، و سرکوب ملت ایران را «خدمت به مردم» می‌خواند، و یا فروافتادن در گرداب جنگ عراق را «پیروزی بزرگ» می‌نامید، در عمل دست به اجرای انواع مختلفی از همین آکروباسی سیاسی زده بود. ولی ملایان اینبار دیگر آنقدرها میدانی برای جفتک‌اندازی ندارند، به همین دلیل نیز دست به «فراربه‌جلو» زده‌اند. در این پروسة «فرار به جلو» شاهدیم که اصلاح‌طلبان و قبیله‌های لاریجانی و بهر‌مانی نقشی «حساس» بر عهده گرفته‌اند.
علی مطهری، برادر زن پاسدار لاریجانی، و یکی از نوچه‌های اکبر کوسه رسماً اعلام می‌دارد که از روز نخست قرار بر قطع رابطه با ‌آمریکا نبوده! در نتیجه، باید بپذیریم که، سال‌ها و سال‌ها شعار «نبرد با آمریکا» و مرگ بر آمریکا، و لگدمال کردن پرچم این کشور در حمایت از تسخیر «لانة‌ جاسوسی»، حتماً جهت گسترش هر چه بیشتر روابط دیپلماتیک با واشنگتن صورت می‌گرفت:
«روزی که انقلاب کردیم بنا بر قطع رابطه با آمریکا نبود، اتفاقاتی افتاد و البته چپ‌گرایان در آن نقش داشتند که موجب شد آمریکا این رابطه را قطع کند. [...] با این توافق، انقلاب اسلامی وارد مرحله جدیدی از حیات خود شد و با جایگاهی که در دنیا پیدا می‌کنیم بهتر می‌توانیم به آرمان‌های انقلاب اسلامی برسیم
منبع: سایت الف، اظهارات علی مطهری در مجلس،‌ 31 تیرماه 1394
این نوع برخورد با تحولات دیپلماتیک اگر «فرار به جلو» نیست چه می‌تواند باشد؟ چگونه می‌توان آنچه را که امروز از زبان مطهری می‌شنویم، با اظهارات شخص خمینی که آمریکا را «شیطان بزرگ» می‌خواند وفق داد؟ اگر اظهارات مطهری را یک مرحله منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، در دین اسلام که حضرات به آن معتقدند، با شیطان نیز نمی‌باید الزاماً قطع رابطه کرد! البته،‌ این «تخالف» را ما از منظر آخوندها و بچه‌آخوندها مطرح می‌کنیم، از منظر همان‌ها که «انقلاب اسلامی‌» به راه انداختند تا مثلاً بشریت را به راه راست هدایت کنند! این جماعت برای «فرار به جلو» دیگر حدومرزی نمی‌شناسد، امام خمینی‌اش را هم زیر لگد انداخته. ولی در اینکه، تمامی تلاش‌های دیپلماتیک در سطح جهان که جهت تنظیم قطعنامة رفع تحریم‌ها صورت گرفته، فقط برای این بوده که امثال علی مطهری به خیال خود بتوانند لات‌بازی را به حساب «چپ» بگذارند، و به «آرمان‌های» انقلاب اسلامی‌شان برسند جای تردید فراوان وجود دارد.
اظهارات این فرد که خود را اصولگرا می‌خواند، ولی هم اصلاح‌طلبان از وی روی برگردانده‌اند، و هم اصولگرایان به خون‌اش تشنه‌اند،‌ بخوبی نشان می‌دهد که هیئت‌حاکمة حکومت اسلامی قصد دارد در سایة قطعنامة شورای امنیت، به «سرکوب چپ» بپردازد و برای خود لانه و کاشانة سیاسی درست کند. همان پروسه‌ای که با کودتای میرپنج آغاز شد. به منظور تکرار سیاست میرپنج است که حکومت اسلامی به دو قطب کاذب تقسیم شده. شقة اول که شامل اصلاح‌طلبان و لش‌ولوش‌های دولت روحانی و افراد به اصطلاح «مستقل» از قبیل مطهری می‌شود سعی دارد در آغوش دولت اوباما و هم‌سازی با حاکمیت فعلی آمریکا برای خود نانی به تنور بچسباند، و شقة دوم به رهبری علی خامنه‌ای هم‌صدا با پنتاگون، حزب جمهوری‌خواه و راست‌گرایان اسرائیل، تحت عنوان مخالفت با «توافقنامه» تلاش می‌کند راهی برای حفظ موجودیت‌‌اش در فردای قطعنامه بیابد. ولی این مسئله قابل کتمان نیست که، هر دو جریان سیاسی به دامان آمریکا آویزان شده‌اند‌، هر چند شقة دوم ادعای مبارزه با آمریکا داشته باشد.
با این وجود، دو قطب کاذب حکومت اسلامی هر چند تلاش دارند تا هر چه بیشتر نظر لطف و امکان همکاری با طرف‌های مربوطه را در آمریکا کسب کنند، در برابر چشم‌اندازهائی «مشترک» وحشتزده می‌شوند. چشم‌اندازهائی که در چند سرفصل می‌توان آن‌ها را خلاصه کرد: از دست شدن «موضع انقلابی» حکومت اسلامی،‌ از دست دادن اهرم‌های سرکوب فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ملت ایران، کشیده شدن به انزوا در افکارعمومی به دلیل از دست رفتن بهانه‌های «انقلابی»، و ... به همین دلیل نیز هر دو جریان در هر فرصت تلاش دارد تا به ملت ایران یادآوری کند که در این بروبوم «انقلاب» شده، و این به اصطلاح انقلاب هم فقط برای برقراری حکومت آخوندها بوده، نه چیز دیگری!
ولی این قطعنامه چند مشکل اساسی برای حکومت اسلامی به همراه خواهد آورد. نخست اینکه، به دلیل شرایط ایجاد شده، دو جناح حکومتی بالاجبار به صورتی روزافزون به یکدیگر نزدیک شده، اهداف و دیدگاه‌های مشترک‌شان پیرامون تحولات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی،‌ در تخالف با مطالبات ملت قرار خواهد گرفت. در این راستا، جناح‌بندی‌های مضحک و تصنعی «اصلاح‌طلب ـ اصولگرا» همچون «برف در آفتاب تموز» خواهد بود. از منظر تاریخی، جنگ زرگری «درون حکومتی»، با تقابل رضاشاه و سیدضیاء آغاز شد. و این «جنگ» ابزار مناسبی است جهت سرکوب ملت، چرا که هر دو جناح درگیر، اختیارشان در دست غرب است. ولی قطعنامة اخیر منطقاً می‌باید این اهرم سرکوب یکصدساله را از دست حکومت اسلامی خارج کند. امروز حکومت مجبور است حضور نوعی مخالفت اصولی با خط‌مشی سیاسی‌اش را «بپذیرد»،‌ و با در نظر گرفتن فضای اجتماعی حاکم، به استنباط ما این حکومت پیروز این مصاف نخواهد بود.
در نتیجه،‌ ادعای اینکه با کمک چند شرکت خارجی و بانک‌ آمریکائی، «انقلاب اسلامی» به اهداف انسان‌ساز خود دست خواهد یافت، از آن جفنگیاتی است که فقط شتر آنحضرت می‌تواند در بیابان به هم ببافد. چنین جبهه‌بندی‌ای موفق نخواهد بود. از سوی دیگر، فروپاشی جبهه‌بندی‌های کاذب یکصدساله، در فضای سیاست کشور به فروپاشی جبهه‌بندی‌های مخالف‌نمایان خارج نیز منجر می‌شود. این مخالف‌نمایان که به تدریج حاکمیت را در داخل «سراپا» در خدمت آمریکا می‌بینند، جهت حفظ موجودیت‌‌‌شان، همچون دوران آریامهر دست به چپ‌نمائی خواهند زد!‌ خلاصه، دقیقاً پای در همان مسیر «فرخنده‌ای» می‌گذارند که کنفدراسیون دانشجوئی و مخالف‌خوانان پهلوی‌ها طی کرده بودند. نتیجة گام برداشتن در این مسیر آن شد که فاشیست‌های معتبری از قماش بنی‌صدر و یزدی و قطب‌زاده «چپ‌گرا» معرفی ‌شوند!
ولی گزافه نگفته‌ایم اگر عنوان کنیم که دوران آریامهر سپری شده. در نتیجه در شرایط نوین،‌ اگر جبهه‌سازی‌های مصنوعی داخلی، دست حکومت اسلامی را در چنتة آمریکا فرومی‌اندازد، روابط مالی و اقتصادی با همین آمریکا نه آنقدرها امکانپذیر خواهد بود، و نه آنقدرها تأمین کنندة جاه و جلال! از سوی دیگر، گروه ساواکی‌ها و سلطنت‌طلبان و توده‌ای‌های خارج از کشور نیز مشکل می‌تواند با آنهمه شاهکارهای سیاسی که طی سال‌های متمادی به بار آورده خود را گزینة قابل‌اعتنا جا بزند. در نتیجه، بن‌بست حکومت اسلامی، و مجموعة محفل «شیخ‌وشاه» هر لحظه علنی‌تر خواهد شد. اینان دیگر نخواهند توانست یکدیگر را به فرموده «جایگزین» کرده، در هر میعاد دست به «تعمیر» و روغن‌کاری اهرم‌های تصمیم‌گیری غرب در منطقه بزنند.
به استنباط ما، پروسة رسوائی تدریجی محفل «شیخ‌وشاه» طی روزهای آینده با صراحت و روشنی هر چه بیشتر خود را به نمایش خواهد گذارد. و نتیجتاً به تدریج تمامی جناح‌‌بندی‌های نمایشی که غرب طی جنگ سرد در ایران و منطقه «سر هم» کرده، می‌باید جای خود را به جناح‌بندی‌ها، جریانات و احزاب و تشکل‌های نوین بدهد.
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn