خداحافط سبز تبریز

آذوح: ماشینم را دور تر از خیابان پارک کرده ام. قدم در آن خیابان خاطره انگیز می گذارم. دیگر از شور و حال آن روز های این خیابان خبری نیست.
به گزارش نصرنیوز، جمعه ها و روز های بازی شلوغ تر از روز های دیگر می شد. نرده های ابتدای خیابان را برداشته اند. باغشمال سوت و کور است. هرازگاهی صدای چند ماشین سکوت مطلق خیابان در ظهر جمعه را می شکند.
از میان آن گیت ها و آهن های پوسیده وارد ورزشگاه باغشمال می شوم. محل عظیم ترین کنگره ی فوتبال دوستان تبریزی در سال های نه چندان دور. چیزی به نشانه تغییر در آن دیده نمی شد. همان سکو های بتنی با همان رنگ ها، همان تابلوی معروف وساعت خرابش و نور افکن های قدیمی اش، ساختمان های مشرف به ورزشگاه و چند ساختمان بزرگ وجدید دیگر.
همه بوی آن روز ها را می دهد.
آن روز ها ماشین در اوج قدرتش بود تیمی با بضاعت کم اما با جوانهای که هر کدام سودای قهرمانی داشتند.
شور و حال آن روزهای (ماشین چی ها) ستودنی بود. شاید بتوان شور و شوق این روزهای هواداران تراکتورسازی را میراث ماشین چی ها به این نسل وجوانان امروزی دانست.
آن روزهای پرفراز و نشیب حضور چهار ساله در لیگ تخت جمشید، قهرمانی باشگاهای تبریز یکی پس از دیگری، عشق سالهای جنگ و فوتبال در زمین های خاکی، مقام سوم لیگ کشوری، حضور بزرگانی چون  حسین فکری با آن تئوری های با کلاس آن روزها، بیوک صباغی، حجازی خوش تیپ، احد شیخ لاری، آصف نماز اف و پایان روزهای خوش.
وقتی کارخانه تیم داری نکرد
با گذشتن روزهای خوب ماشین سازی  زمان این تیم را در چاله ی سیاه خود رو به افول می برد رقیب سرخ پوشش با حمایت مسئولان و نگاه ویژه رومانیایی ها وجذب ستارگان تبریز پر قدرت تر از قبل شده بود. کارخانه ماشین سازی عطای تیم داری  وهزینه های آن را به لقایش بخشید. حال باید بازیکنان و هواداران متعصب سبز قبایان همچون تیم های محلات برای خود دنبال اسپانسر ومدیر وهیئت مدیره می گشتند. روزها می گذشت و ماشین سازی که تازه زیر حمایت تربیت بدنی استان رفته بود نتایج ضعیف تری را نسبت به سالهای قبل کسب می کرد.
ماشین سازی که از مشکلات مالی رنج می برد به لیگ دسته دو سقوط کرد. تربیت بدنی آذربایجان شرقی هم بدلیل عدم برآورد هزینه های مالی، ماشین سازی را پس زد. تجربه دوباره مشکلات، بی اهمیتی مسئولین و عدم رغبت به تیم داری در تبریز بدترین خبر ممکن برای سبز قبایان بود. هیچ کس جوابگوی طرفداران این تین نبود. بحران و انحلال به تیم سایه انداخته بود. خبر های تازه نوید آینده ای خوب برای ماشین چی ها را می داد.
یک سال خوشی و… بعد هیچ
در حالی که هیچ یک از مسئولان استانی جوابگوی طرفداران  این تیم مردمی نبودند و بحران و انحلال به تیم سایه انداخته بود شهرام دبیری دوباره نام خود را برسر زبانها انداخت. سال۸۸ بود و همزمان  با صعود تراکتور سازی به لیگ برتر رقیب پابه پای سال های دور این تیم یعنی ماشین سازی نیز از خطر سقوط نجات پیدا کرد و به امید روز های خوش فوتبال تبریز خود را برای فصل بعد آماده می کرد.
شهرام دبیری آرزوهای بزرگی با این تیم داشت ماشین سازی در سال سوم تیم داری دبیری تا یک قدمی صعود به پلی آف و لیگ برتر پیش رفت. در حالی که ماشین سازان خود را آماده صعود به پلی آف و سلامی با تاخیر ۲۰ ساله به لیگ برتر می کردند به یک باره همه چیز در آن دقیقه لعنتی ۹۰ خراب شد. تیم در دقیقه ۹۰ گل مساوی را خورد و همه چیز تمام شد.
  پس از آنکه ماشین سازی در دقیقه ۹۰ از صعود به پلی آف ولیگ برتر باز ماند  در حالی که باید با ریکاوری روانی وبدنسازی قبل از شروع فصل خود را برای فصل بعد آماده می کرد، دبیری از مدیریت این تیم کناره گیری کرد.
پس ازاستعفای براداران دبیری وکناره گیری آنها از تیم داری این هیئت فوتبال آذربایجان شرقی بود که ماشین سازان را زیر لقای خود برد.
سقوط
زمزمه های اعطای مالکیت ماشین سازی به حسین هدایتی خوش ترین خبر ممکن برای فوتبل دوستان تبریزی بود اما این واگذاری منتفی شد. موسسه قرض الحسنه جوانان خیر در نهایت مالکیت باشگاه ماشین سازی را بر عهده گرفت اما بدبیاری های سبز قبایان تمامی نداشت. پس از گذشت مدت زمان اندکی موسسه جوانان خیر به دلیل تخلفات مالی با موسسه مالی واعتباری کوثر ادغام شد و این بار نوبت موسسه کوثر بود که به تعهداتش در قبال ماشین سازان عمل نکند و باعث سقوط تیم به دسته دو شود.
ماشین که دوباره خود را بدون مدیریت و مالک می دید جبرا خود را در آغوش سرد هیئت فوتبال استان جای داد.
غافل از آنکه هیئت فوتبال در تدارک انتقالی است که تا ابد ماشین را از زادگاهش جدا خواهد کرد و نام این باشگاه را همانند نقطه در در کتاب های تاریخ گم خواهد کرد.
ماشین را کجا می برید؟
ماشین سازی لیگ دسته دو امسال را با پشتوانه ضعیف مالی یا بهتر بگوییم بدون پشتوانه مالی آغاز کرده بود. تا جایی که در مقاطعی مسئولین این تیم قدرت خرید آب معدنی برای تمرینات را نداشتند.
آنها که با دوندگی های بسیار توانسته بودند مبلغ ۲ میلیارد ریال را از شورای شهر کمک بگیرند نتوانستند این پول را از حساب هیئت فوتبال خارج کنند و زخم های مالی شان را التیام بخشند.
و سرانجام در پی جلسات پشت پرده، مسئولین دلسوز فوتبال استان بار سفر قدیمی ترین تیم استان را بستند و ریش سفید فوتبال استان و ایران را آواره ی شهری دیگر کردند.
در حالی که فقط یک سال تا انتخابات مجلس شورای اسلامی باقی مانده، نامزدهای انتخابات مجلس در تدارک سفرهای تبلبغاتی به حوزه های انتخاباتی خود هستند و از هیج راه و روشی هم برای تبلیغ نام خود برای انتخابات آتی مجلس دریغ نمی کنند. در این گیر و دار تبلیغات زودتر از موعد، نماینده محبوب آذر شهر هم دوست دارد  حضور چهار سال آتی خود در بهارستان را با انتقال ماشین سازی به آذرشهر تضمین کند.
شاید اگر صفحات کتاب تاریخ فوتبال جهان را ورق بزنیم،   جز پاس نتوانیم تیم اصیل و با ریشه ای را پیدا کنیم که  به شهر دیگری کوچ کند.
مگر می شود یونایتد را بدون شهر منچستر تصور کرد؟
مگر می شود تیم فوتبال بارسلونا را از کاتالان و بارسلونی ها گرفت و به مادرید یا والنسیا بخشید؟
مگر می شود مسئولین  فوتبال شهر رم تیمی مثل آ. س رم یا لاتزیو را به میلان یا تورین انتقال دهند؟
مگر می شود نماینده شهر مونیخ با فراهم کردن بودجه تیم محبوب و قدیمی دورتمند را به ایالت باواریا کوچ دهد یا بالعکس؟
شاید بتوان گفت عصر فوتبال و عمر باشگاه مردمی ماشین سازی تبریز با این انتقال تمام می شود اما آیا این تیم در آذرشهر به سعادت خواهد رسید؟
آیا مسئولین فکر آن را کرده اند که پس از پایان تبلیغات و راه یافتن نماینده محبوب آذرشهر به مجلس و یا شکست در انتخابات، چه بر سر ماشین سازی تبریز خواهد آمد؟
آیا مسئولین فکر کرده اند که پس از پایان بودجه مورد نظر آقای نماینده که یکساله است چه بر سر ماشین سازی تبریز خواهد آمد؟
شهری همانند آذرشهر با کدام زمین چمن و با کدام امکانات میزبان قدیمی ترین تیم شمال غرب کشور خواهد شد؟
به راستی مسئولین با خیل انبوه طرفداران اصیل ماشین سازی تبریز، در تبریز چه خواهند کرد؟
و هزاران سوال بی جواب دیگر که به ذهن می رسد.
پایان عمر ماشین سازی
از ورزشگاه بیرون می آیم. هنوز پس از گذشت بیست سال از اولین روزی که پدرم مرا به باغشمال آورد، صدای ماشین چی ها در گوشم مانده است. " " یاشیل ماشین – یاشیل ماشین" " " " … ماشین چی ام ماشین چی" " .
می ایستم و دوباره نگاهی به سکوهای سرد و خاطره انگیز باغشمال می اندازم. گویی می خواهند چیزی بگویند. شاید این سکوهای بتنی و بی جان نیز غصه رفتن قدیمی ترین رفیقشان را در دل دارند. از ورزشگاه خارج می شوم و قدم زنان خیابان خلوت باغشمال را طی می کنم و سوار ماشینم می شوم.
خداحافظ سبزقبایان تبریزی
و خداحافظ ماشین دوست داشتنی شهر ما
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn