آیتالله خامنهای در برابر گروههای تکفیری؟
- توضیحات
- منتشر شده در سه شنبه, 23 ارديبهشت 1393 14:44
اکبر گنجی
آیتالله خامنهای در ۲۲/۲/۹۳ به نواز شریف- نخست وزیر پاکستان- گفت: «گروههای تکفیری خطری برای همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی هستند. اگر با گروههای تکفیری مقابله نشود، آنها صدمات و ضربات بیشتری به دنیای اسلام خواهند زد.»
این اولین باری نیست که او علیه گروههای تکفیری سخن گفته است. پیش از این نیز بارها به خطر گروههای تکفیری اشاره و بدانها به شدت هرچه تمامتر تاخته است. آنها را جاهل، متعصب، مزدور آمریکا و انگلیس و اسرائیل، نادان، خبیث، سم مهلک، اسلام آمریکایی و انگلیسی، تابع سازمانهای سیآیای و اینتلیجنس سرویس، و…نامیده است. به چند مورد زیر بنگرید:
در ۱۸/۱۰/۸۵ گفته بود : «سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیل پشت سر این گروههای افراطی و تکفیری هستند، ولو عوامل و پیادهنظامشان هم خبری ندارند که پشت سر قضیه چیست؛ اما رؤسایشان میدانند. این را امریکا میخواهد. لذا آنها هم بایستی بیدار و متوجه باشند… بیداری اسلامی شروع شده است. آنها هم از همین میترسند؛ میخواهند همین را نابود کنند. نگذارند این بیداری اسلامی، این حرکت عمومی در دنیای اسلام، به وسیله نقشه دشمن خنثی بشود که عبارت است از: به جان هم انداختن شیعه و سنی.»
این پرسش اندیشهسوز به ذهن خطور میکند که اگر شیعیان در اکثریت بودند، آیا باز هم آیتالله خامنهای با همین شدت و حدت با گروههای تکفیری مخالفت میورزید؟
در ۲۵/۱۰/۸۵ به علمای اهل تسنن و تشیع میگوید : «نمیخواهیم بگوییم اختلاف شیعه و سنی همیشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخیل بوده؛ بعضی از جهالتها، بعضی از تعصبها، بعضی از احساسات، بعضی از کجفهمیها دخالت داشته؛ لیکن وقتی استعمار وارد شد، از این سلاح حداکثر استفاده را کرد… در این کار، انگلیسیها از بقیه دشمنان استعماری، متبحرترند؛ در ایران، ترکیه و کشورهای عربی، و در شبهقاره هند، اینها سالها زندگی کردهاند، و با رموز کار آشنا هستند که چگونه میشود سنی را علیه شیعه تحریک کرد و چگونه میشود شیعه را علیه سنی تحریک کرد؛ اینها خوب بلدند و کردهاند… آن کسانی که بدون فهم، فهم حقیقت، بدون تقوا، جمعیت عظیمی از مسلمانان را از دین خارج میدانند، خارج میکنند، تکفیر میکنند این گروههای تکفیریِ نادان – حقیقتاً مناسبترین صفت برای اینها نادانی است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترین خصوصیت اینهاست – اینها را بایستی ما تا آنجایی که میتوانیم، ارشاد کنیم؛ مردم را از اینها بترسانیم.»
در ۱۴/۳/۹۰ نیز به خطر گروههای تکفیری اشاره کرده و گفته بود: «امروز، هم در مصر، هم در تونس، در شمال آفریقا و در سایر کشورهای اسلامی، دشمنان در پی ایجاد تفرقهاند. بخصوص چون ایران اسلامی کانون حرکت در مقابل استکبار است، میخواهند بین ایران اسلامی و کشورها فاصله بیندازند؛ فاصلههای قومی، فاصلههای مذهبی. حتّی در داخل خود این کشورها میخواهند تفرقه ایجاد کنند. امروز در مصر کسانی از این گروههای تکفیری و وهابی و اینها تلاش میکنند به بهانههای مختلف بین مردم مصر با یکدیگر هم اختلاف بیندازند؛ باید در مقابل این اختلافافکنیها هوشیار بود.»
آیا مخالفت آیتالله خامنهای با تکفیر به صرف مخالفت با تکفیرگری و عدم کاربرد خشونت علیه همدیگر (شیعه و سنی) باقی میماند یا به دیگر پیامدهای نظری و عملی این امر هم التزام دارد؟
در ۲۰/۷/۹۰ به روحانیون شیعه و سنی گفته بود : «امروز کسانی هستند که سلاحشان تکفیر است؛ ابائی هم ندارند که بگویند ما تکفیری هستیم؛ اینها سماند. خب، این سم را باید از محیط اسلامی خارج کرد. یکی او را تکفیر کند، یکی او را تفسیق کند؛ این در سخنرانی و در منبر یک حرفی بزند که تعریض به او باشد، او یک چیزی بگوید که تعریض به این باشد؛ این همین چیزی میشود که دشمن میخواهد.»
در ۱۴/۱۱/۹۰ در نماز جمعه تهران گفت: «به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیک و غربگرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامی که رژیم صهیونیستی را تحمل میکند، ولی با مذاهب اسلامیِ دیگر بیرحمانه مواجه میشود، دست آشتی به سوی آمریکا و ناتو دراز میکند، ولی در داخل به جنگهای قبیلهای و مذهبی دامن میزند و اشدّاء با مؤمنین و رحماء با کفار است، اعتماد نکنید. به اسلام آمریکائی و انگلیسی بدبین باشید، که شما را به دام سرمایهداری غرب و مصرفزدگی و انحطاط اخلاقی میکشانند.»
در ۱۶/۲/۹۲ به مناسبت تخریب قبر حجربن عدی توسط گروههای افراطی سلفی گفت: «اینها به عنوان این که این کارها پرستش است، این اقدامهای خبیث را میکنند! رفتن سر قبر یک انسانی و طلب رحمت کردن برای او از خدای متعال، و طلب رحمت کردن برای خود در آن فضای معنوی و روحانی، شرک است؟ شرک این است که انسان بشود ابزار دست سیاستهای اینتلیجنس انگلیس و سی.آی.ای آمریکا و با این اعمال، دل مسلمانان را غمدار کند، آزرده کند.
اینها اطاعت و عبودیت و خاکساری در مقابل طواغیت زنده را شرک نمیدانند، احترام به بزرگان را شرک میدانند! خود این، یک مصیبتی است. جریان تکفیریِ خبیث که امروز در دنیای اسلام به برکت برخی از منابع مادی، متأسفانه پول و امکانات هم در اختیار دارند، یکی از مصائب اسلام است.»
کوشش جهت تشکیل حکومت دینی و حضور دین در قلمرو دولت، به تبعیض و جنگهای مذهبی میانجامد.
به این سخنان چگونه باید نگریست؟
به این سخنان چگونه باید نگریست؟ به تعبیر دیگر، چگونه و در چه چارچوبی باید آنها را تحلیل کرد؟
یکم- نفس محکوم کردن گروههای تکفیری و اصل تکفیر، عملی ارزشمند است. او پیش از این درباره موارد داخل کشور نیز حداقل دوبار گفته است که با تکفیر کردن مخالف است. اگر او به این باور رسیده باشد که هیچ کس را نباید به دلیل باورهایش تکفیر کرد، گامی به پیش است.
دوم- توسل به خشونت، پیامد عمل تکفیر است. تجربه تاریخی نشان میدهد که به دنبال تکفیر، قتل یا قتل عامهایی صورت گرفته است. مخالفت با تکفیر، به معنای نفی خشونت در برابر دگراندیشی و دگرباشی، و پذیرش آزادی بیان و تبلیغ اندیشه متفاوت است.
سوم- آیتالله خامنهای به دنبال بسیج مسلمانها علیه اسرائیل و آمریکا است. “بهار عرب” در نظر او چیزی جز “بیداری اسلامی” علیه دشمنان نبود. اما آمریکا و انگلیس و اسرائیل آن را از طریق گروههای تکفیری به جنگ شیعه و سنی تبدیل کردهاند.
این مدعایی صادق است که جنگ شیعه و سنی به سود دشمنان اسلام و مسلمین است، اما این مدعای خامنهای که آمریکا و انگلیس و اسرائیل این جنگ را به راه انداخته اند، نیازمند شواهد و قرائن قوی است که در سخنان او غایب است.
چهارم- جنگ شیعه و سنی از جهت دیگری هم به شدت مضر است. نه تنها مسلمانان به دست یکدیگر کشته میشوند، بلکه شیعیان یک اقلیت ۲۵۰- ۲۰۰ میلیونی را از یک و نیم میلیارد مسلمان تشکیل میدهند. در چنین جنگ محتملی، شیعیان زیان بیشتری خواهند دید. این پرسش اندیشهسوز به ذهن خطور میکند که اگر شیعیان در اکثریت بودند، آیا باز هم آیتالله خامنهای با همین شدت و حدت با گروههای تکفیری مخالفت میورزید؟
اگر تکفیر محکوم کردنی است، باید هر نوع تکفیری را محکوم کرد. تغییر دین- انتخاب دینی دیگر یا بی دینی- بخشی از حقوق شهروندی است.
پنجم- آیا مخالفت آیتالله خامنهای با تکفیر به صرف مخالفت با تکفیرگری و عدم کاربرد خشونت علیه همدیگر (شیعه و سنی) باقی میماند یا به دیگر پیامدهای نظری و عملی این امر هم التزام دارد؟ جمهوری اسلامی را در نظر بگیرید. اهل تسنن توسط شیعیان تکفیر نشده و به صرف سنی بودن کشته نمیشوند. آیا این کافی است؟ آیا آنان متناسب با وزن اجتماعیشان در نظام سیاسی حضور داشته و هیچ گونه تبعیضی علیه آنان صورت نمیگیرد؟
آیتالله خامنهای، پیروانش و دستگاههای نظامی تاکنون به روسای جمهور حتی اجازه ندادهاند که از استانداران سنی در مناطقی که اکثریت دارند استفاده کنند. مناطق سنینشین کشور، مناطقی هستند که گرفتار فقر گستردهاند.
ششم- پیامبر اسلام خود را ادامه سنت یهودی و مسیحی معرفی کرده است. به همین دلیل مسلمانان یهودیت و مسیحیت را ادیان الهی به شمار میآورند. اگرچه مسلمانها براین باورند که در آنها تحریف رخ داده و اسلام صورت تکامل یافته آن ادیان است. با این همه، آنان نیز گرفتار تبعیضاند. کمترین تبعیض علیه آنان این است که مجاز به تبلیغ دین خود نیستند. عدم تکفیر یهودیان و مسیحیان حداقل کاری است که باید انجام داد. به رسمیت شناختن برابری حقوقی یهودیان و مسیحیان با مسلمانان، لازمه منطقی عدم تکفیرگری است. اگر آن باورها دربردارنده چیزی نیستند که موجب تکفیر و ارتداد شود، چرا نفی برابری و حقوق شهروندی؟
هفتم- مسلمانان بهائیت را دین به شمار نمیآورند، برای این که اسلام را آخرین دین به شمار آورده و با آمدن پیامبر اسلام، ارسال پیامبر ختم گردیده است. اکثریت فقیهان مسلمان بهائیت را “دین ضاله” به شمار میآورند. برخی دیگر یک گام پیش نهاده و آن دین را ساخته انگلیسیها و مورد حمایت اسرائیل قلمداد میکنند. با بهائیان تحت عنوان جاسوسان اسرائیل برخورد میشود. سرکوب آنها گستردهتر از سرکوب هر مذهب دیگری است. اینک متون کمونیستی در ایران آزادانه منتشر شده و میشود، اما متون بهائیان ممنوع است. تکفیر بهائیان و دین ضاله به شمار آوردن آنها از یک سرچشمه سیراب میشود.
مخالفت با تکفیر، به معنای نفی خشونت در برابر دگراندیشی و دگرباشی، و پذیرش آزادی بیان و تبلیغ اندیشه متفاوت است.
هشتم- دگراندیشی در داخل شیعیان نیز تحمل نمیشود. با انکار وجود امام زمان، انکار عصمت، علم غیب، رجعت و نصب الهی ائمه شیعیان توسط شیعیان به شدت برخورد میشود. حکم تکفیر آیتالله مکارم شیرازی را همه به یاد داریم که منکر وجود امام زمان را تکفیر کرد. روزنامه منتشرکننده مقاله منکر نصب الهی ائمه توقیف و نویسنده بازداشت و زندانی شد. آیتالله خامنهای با این تناقض رفتاری چه میکند؟
نهم- آیا افرادی چون مصطفی ملکیان، محمد مجتهد شبستری، و… حق دارند در دانشگاهها تدریس و سخنرانی کنند؟ قطعاً فقیهان و مراجع تقلید فاقد دانش اینها در خصوص علوم غیر دینی مدرناند. در علومی که اسلامی قلمداد میشوند، فقیهان و مراجع تقلید حداکثر میتوانند مدعی شوند که فقط و فقط در فقه بیشتر از اینها میدانند (البته این ادعا نیازمند دلیل است). ملکیان به هر دانشگاهی جهت سخنرانی دعوت میشود، بسیجیان تحت فرماندهی کل قوای آیتالله خامنهای، سخنرانی او را لغو میکنند.
دهم- دین را نمیتوان امری متعلق به حوزه خصوصی به شمار آورد. دین لباس منزل نیست که وقت خروج از خانه آن را در رختکن آویزان کنیم. دین مانند هر باور دیگری، همراه فرد باورمند، در حال حرکت است. حضور دین در قلمرو عمومی ممکن و مطلوب است. دینداران نیز حق دارند چون دین ناباوران در قلمرو عمومی باورها و ارزشهای خود را طرح و تبلیغ کنند، با دیگران وارد گفت و گوی انتقادی شوند، اما در مقام گفت و گو، باید استدلال را جایگزین نقلیات سازند.
کوشش جهت تشکیل حکومت دینی و حضور دین در قلمرو دولت، به تبعیض و جنگهای مذهبی میانجامد. حکومتهای دینی نه تنها یکدیگر را تحمل نمیکنند، بلکه هر یک خود را نماینده راستین دین قلمداد کرده و میکوشند تا رهبری آن دین را به دست گیرند.
اینک متون کمونیستی در ایران آزادانه منتشر شده و میشود، اما متون بهائیان ممنوع است. تکفیر بهائیان و دین ضاله به شمار آوردن آنها از یک سرچشمه سیراب میشود.
رقابت ایران و عربستان و ترکیه در به دستگیری رهبری ایدئولوژیک و سیاسی جهان اسلام نمودی از این فرایند است. البته آیتالله خامنهای را رسانههای جمهوری اسلامی نه تنها رهبر جهان اسلام، که رهبر مستضعفین عالم قلمداد میکنند.
ضرورت سکولار شدن دولت
به سود دین/اسلام/مسلمین است که نهاد دین از نهاد دولت جدا باشد. مشروعیت استفاده از خشونت- به گفته ماکس وبر- فقط در انحصار دولت است. هر دولتی برای اعمال قوانین از زور استفاده میکند. دین که با دولت وحدت بیابد، تمامی خشونتهای دولت به نام دین ثبت خواهد شد. تفکیک نهاد دین از نهاد دولت (سکولاریسم)، تا حدود بسیاری امکان استفاده از زور را از مومنان میستاند. مومنان اگر به جای قدرت سیاسی به دنبال پارسایی بروند، دین شان با اقبال بیشتری مواجه خواهد شد.
سکولاریسم به معنای حذف مومنان از دولت نیست، به معنای جدایی دین و دولت است. معنای آن در ایران چنین خواهد بود: الف- حکومت حق ویژه فقیهان نیست (نفی ولایت فقیه). ب- دولت مجری احکام شریعت نیست، بلکه مجری قوانین عقلایی نمایندگان منتخب مردم است. پ- دولت نسبت به همه ادیان بیطرف است. ت- دینداری امری نیست که در بازار سیاست و اقتصاد به قدرت سیاسی و اقتصادی تبدیل شود.
سکولاریسم به این معنا، شرط لازم نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. اگر آیتالله خامنهای واقعاً نگران صدماتی است که تکفیرگران به دین وارد میآورند، باید به ارتباط وثیق نفی تکفیرگری و سکولاریسم بیندیشد. مگر تکفیر یکی از شئون ولی فقیه نیست؟ مگر آیتالله خمینی سلمان رشدی را تکفیر نکرد و با این عمل ایران را گرفتار پیامدهای منفی بسیاری نساخت؟ اگر تکفیر محکوم کردنی است، هر نوع تکفیری را باید محکوم کرد. تغییر دین- انتخاب دینی دیگر یا بی دینی- بخشی از حقوق شهروندی است.