'زلزله سیاسی' در اروپا
- توضیحات
- منتشر شده در سه شنبه, 06 خرداد 1393 15:17
آذوح: طبق اعلام نتایج انتخابات پارلمان اروپا، احزاب عموما پوپولیست، ملیگرا و اکثرا راستگرا در این انتخابات جانی تازه گرفتهاند و نتایج کم سابقه ای به دست آورده اند.
با وجود ان، تا اینجا حزب خلق اروپا همچنان بیشترین کرسی را در پارلمان اروپا در دست خواهد داشت، ولی باید منتظر چالشهای جدی از هر دو سوی راست و چپ باشد.
احزاب پوپولیست مدتهاست که توانستهاند در انتخابات محلی کشورهایشان به عنوان یک نیروی جدی در میدان سیاست جولان دهند.
اما این اولین بار است که پیام سیاسی آنها به این وضوح و با یک پیروزی چشمگیر بویژه از کشورهای اروپای شمالی و غربی به بروکسل می رود، طوری که ناظرین آنرا یک 'زلزله سیاسی' خواندهاند که ممکن است آینده اتحادیه اروپا را تحت تاثیر قرار دهد.
این پیام سیاسی در این انتخابات از بریتانیا، جزیرهای که نه تنها از نظر جغرافیایی از بقیه اروپا جدا است، بلکه از نظر اقتصادی و سیاسی هم فاصله خود را تا حدودی حفظ کرده و مثلا پول واحد یورو را نپذیرفته، با صدای بلندی به گوش رسید.
در انتخابات پارلمان اروپا حزب بریتانیای مستقل پیشتاز است. این حزب که مبارزات انتخاباتی خود را بر خروج از اتحادیه اروپا بنا گذاشته بود با بیش ۲۷درصد آرا و ۲۴نماینده پیام خود را به بروکسل میفرستد.
دو حزب کارگر و محافظه کار که دردهه های گذشته همواره قدرتمندترین احزاب بریتانیا بودهاند، هر کدام با ۲۰و ۱۹نماینده در پشت سر این حزب قرار دارند.
از سال ۱۹۱۰این اولین بار است که حزبی جز دو حزب اصلی کارگر و محافظهکار بیشترین آرای بریتانیایی ها را از آن خود میکند، آن هم حزبی که خواهان خروج فوری از اتحادیه اروپاست.
در فرانسه هم وضع مشابه بریتانیا است. حزب "جبهه ملی" مارین لوپن که منتقد اتحادیه اروپاست تابحال با حدود ۲۰درصد رشد، ۲۶درصد کل آرا را به دست آورده. مانوئل والس نخستوزیر فرانسه گفته است که با این پیام باید سیاستهای اتحادیه اروپا را از نو شکل داد.
احزاب راستگرا و پوپولیست منتقد اتحادیه اروپا در دانمارک هم با ۲۳درصد در صدر جدول و در اتریش و فنلاند با ۲۰و ۱۲.۹درصد در رده سوم قرار گرفتهاند.
در آلمان که قویترین اقتصاد اروپای شمالی را دارد شرایط متفاوت به نظر می رسد. حزب "کار برای آلمان" که منتقد ورود نیروی کار از خارج است با ۷درصد آرا به پارلمان اروپا می رود، اگر چه این حزب اعلام کرده که حزبش ضد اروپا یا راستگرا نیست.
اما در یونان، بیمار مزمن اقتصاد اروپا، وضع کاملا متفاوت است. یونانیها برعکس بقیه اروپای غربی از چپ به مصاف حکومتشان و سیاستهای ریاضتی آن برای جان گرفتن اقتصاد ملی رفتهاند و خواهان تغییر در سیاست های اروپامحور هستند.
حزب چپگرای سیریزای یونان طبق سرشماریها تا امروز با بیش از ۲۶درصد پیشتاز است و با پیام برداشتن تدابیر ریاضتی به بروکسل میرود.
در بین کشورهای اروپای شرقی، که هنوز پایشان درست و حسابی به اتحادیه اروپا بازنشده حداقل از لهستان و مجارستان صدای پشیمانی به گوش می رسد.
بیش از ۷درصد شرکت کنندگان لهستانی رای خود را به احزاب ضد اتحادیه اروپا داده اند. در مجارستان هم حزب حاکم که به عنوان راستگرا و ضدخارجی شهرت دارد با بیش از ۵۰درصد، اکثریت مطلق آرا را به خود اختصاص داده است.
پرچم اتحادیه و پرچم بریتانیا در هم
پوستر تبلیغاتی حزب استقلال بریتانیا با این پرسش: چه کسی این کشور را اداره میکند؟
هسته اصلی اتحادیه اروپا در دهه ۵۰میلادی به وسیله شش کشور بلژیک، آلمان، فرانسه، ایتالیا، لوکزامبورگ و هلند شکل گرفت.
بریتانیا، دانمارک و ایرلند نزدیک به ۲۰سال بعد وارد این جمع شدند، در حالیکه ورود نروژ در یک همهپرسی رد شد. با ورود یونان، اسپانیا و پرتغال در دهه ۸۰میلادی که ساختار اقتصادی متفاوتی داشتند بر مشکلات اتحادیه اروپا که رویای یک اقتصاد گسترده و توانا را داشت، افزوده شد.
کشورهای سوئد، دانمارک و اتریش هم در دهه ۹۰و بعد از آنها مالت و قبرس (جنوبی) به جمع قبلی پیوستند.
با فروپاشی بلوک شرق، کشورهای اروپای شرقی، به عنوان بازاری جدید برای سرمایهگذاری و تکنولوژی و البته خرید مواد خام یکی بعد از دیگری پذیرفته شدند.
ورود کشورهای اروپای جنوبی و بخصوص اروپای شرقی، اگرچه بازاری جدید برای کشورهای صنعتی اروپای شمالی بود، ولی با برداشتن شرط ویزا و دادن اجازه کار به شهروندان این کشورها، زندگی و کار برای آنها در کشورهای غربی آسان شد.
کارگران مهاجر اروپای شرقی بزودی در کنار مهاجرین و پناهجویانی که از کشورهای مختلف جهان به اروپا آمدهاند، به عنوان رقیب کارگران داخلی دسته بندی شدند و این برای سیاست آن کشورها دردسرساز شد.
با پیدایش بحرانهای اقتصادی در دهه گذشته و بالارفتن نرخ بیکاری، انتقاد به سیاستهای اروپامحور از دو سو شروع شد. از یک سو برخی سیاستمداران راستگرا در کشورهای اروپای شمالی و غربی نارضایتی روزافزون شهروندان را ابزاری برای پیشبرد اهداف خود و گسترش احزاب خود قرار دادند.
از سوی دیگر در کشورهای با اقتصاد ضعیفتر و کشورهای اروپای شرقی که برای مبارزه با بحران نیازمند کمک کشورهای صنعتیتر و سرسپردن به شرایط آنها بودند، مخالفت با سیاست های اتحادیه اروپا شروع شد.
حالا بیش از نیم قرن بعد از ایجاد هسته اصلی اتحادیه اروپا که همکاری این کشورها را برای ایجاد اقتصادی قویتر و شکوفا، و مقابله جمعی با رقبا و دشمنان پیش بینی می کرد، شرایط تغییر کرده است.
به نظر می رسد امروز شهروندان اروپایی، حداقل در بسیاری از کشورهایی که از بیماریهای اقتصادی رنج می برند، چه در شمال، چه در جنوب و چه در غرب یا شرق اروپا از سیاستمداران می خواهند به مشکلات فرد فرد شهروندان خود بیشتر از بلندپروازیهای قارهگستر خود توجه کنند.
اروپا ملیگرایی افراطی را نیم قرن پیش بعد از فاجعه جنگ جهانی دوم زیر ذرهبین برد و بعد از آن تصمیم به ایجاد اتحادیه کرد. شاید برای همین است که بسیاری از سیاستمداران مهم این قاره همچنان آینده اتحادیه اروپا را درخشان توصیف میکنند.
ولی آینده معلوم خواهد کرد که آینده اتحادیه اروپا چه خواهد شد، اتحادیه ای که حتی همین روزها برای نزدیک شدن به آن در کشورهایی مثل اوکراین خون ریخته می شود.