ایران و عربستان؛ رقابت در بنبست
- توضیحات
- منتشر شده در یکشنبه, 27 ارديبهشت 1394 19:26
آذوح: حبیب حسینیفرد کارشناس مسایل بینالملل
همه بحرانهای منطقه که ایران و عربستان نقشی اساسی در آنها دارند به بنبست خوردهاند و هیچ طرفی قادر به غلبه بر دیگری نیست. چشمانداز رقابت به بنبست رسیده ریاض و تهران، هم میتواند خونریزیها و هزینههای بیشتر در منطقه باشد و هم میتواند فرادستی عقلانیت و تمرکز بر مصالح و منافع جمعی را به دنبال داشته باشد.
گرچه مناسبات ایران و عربستان در سالهای پیش از انقلاب نیز از قطع و سردی کاملا مبرا نبود، اما تنش و مناقشه در مناسبات این دو کشور پس از انقلاب ایران به مرحلهای بیسابقه و متفاوت وارد شد.
سوریه موردی متفاوت در جهان عرب
سال ۲۰۰۹ ملک عبدالله، پادشاه عربستان با این ارزیابی که ایزولهسازی رژیم دمشق به نتایج مطلوب نیانجامیده، تلاشی آغاز کرد که سوریه را از ایران جدا کند و همچنین به ایفای نقشی «متعادلتر» در لبنان سوق دهد. منتهی مناسبات سوریه و تهران و هماهنگی آنها در لبنان بیشتر از آن بود که ابتکار عمل سعودیها نتیجه بدهد
در دهه دوم انقلاب ایران از شدت تنشها میان ریاض و تهران کاسته شد و مناسبات تا حدودی شکل عادی به خود گرفت، ولی از سال ۲۰۰۳ چالشهای تازهای بر روابط دو کشور سایهانداز شد. با سرنگونی رژیم صدام حسین در این سال و فرادستی بیسابقه نیروهای شیعی نزدیک به ایران در عراق و نیز به سبب تلاش ایران در پیشبرد یک برنامه هستهای، عربستان بیش از پیش خود را در برابر رقیب تاریخی خود در موضع ضعف میدید. سیاستها و تبلیغات کم و بیش تنشزای دولت احمدینژاد در منطقه نیز بر ابعاد نگرانیهای ریاض و متحدان عربش در حاشیه جنوبی خلیج فارس میافزود.
سال ۲۰۰۳ حمله آمریکا به عراق باعث بروز اختلاف میان عربستان و سوریه هم شد. سوریه گرچه در تمامی دوران مناقشات اعراب و ایران در بعد از انقلاب و از جمله در جنگ عراق علیه ایران در کنار جمهوری اسلامی ماند و آن را در جنگ یاری رساند ولی مناسباتش با کشورهای حوزه خلیج فارس را هم حفظ کرد و بعدا هم جزیی از اتحاد این کشورها و آمریکا برای بیرونراندن نیروهای صدام حسین از کویت در سال ۱۹۹۰ شد. حمایت از ادعای مالکیت امارات بر سه جزیره ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ نیز جزیی از سیاست سوریه بود.
سال ۲۰۰۳ اما عربستان و سوریه به عنوان موافق و مخالف حمله آمریکا به عراق در دو جبهه مقابل ایستادند. یک سال بعد ترور رفیق حریری، نخستوزیر لبنان که به مناسبات تنگاتنگ با عربستان و نگاهی انتقادی به حضور نظامی سوریه در لبنان شهره بود، رابطه دمشق و ریاض را بیش از پیش تخریب کرد و دورهای از سردی و انجماد را در مناسبات دو کشور رقم زد.
با جنگ سال ۲۰۰۶ میان حزبالله و اسرائیل و حمایتهای مشترک ایران و سوریه از حزبالله در این جنگ، بیش از پیش این نیرو در صحنه سیاسی لبنان به عرض اندام روی میآورد و بیش از پیش معادلات سیاسی در درون لبنان به تابعی از زورآزمایی و اختلافات تهران و دمشق از یک سو و ریاض از سوی دیگر، بدل میشود.
سال ۲۰۰۹ ملک عبدالله، پادشاه عربستان با این ارزیابی که ایزولهسازی رژیم دمشق به نتایج مطلوب نیانجامیده، تلاشی آغاز کرد که سوریه را از ایران جدا کند و همچنین به ایفای نقشی «متعادلتر» در لبنان سوق دهد. منتهی مناسبات سوریه و تهران و هماهنگی آنها در لبنان بیشتر از آن بود که ابتکار عمل سعودیها نتیجه بدهد. از همین رو زمانی که بهار عربی درگرفت، عربستان از یک سو در صدد برآمد که مانع بهرهگیری ایران از این تحول به سود بسط نفوذ خود شود و از سوی دیگر حتی از آن برای ضربهزدن به ایران و متحدانش و تضعیف هر چه بیشتر قدرت منطقهای آن به کار گیرد.
بهار عربی و اوجگیری مناقشات ایران و عربستان
بهار عربی محملی شد که هر دو حکومت شمال و جنوب خلیج فارس زورآزمایی جدیدی را به صورت نیابتی آغاز کنند.
در همین راستا، بهار عربی محملی شد که هر دو حکومت شمال و جنوب خلیج فارس زورآزمایی جدیدی را به صورت نیابتی آغاز کنند. عربستان در جریان بهار عربی با اعزام نیروی نظامی به بحرین مانع گسترش اعتراضات و مطالبات دیرینه اکثریت شیعه و ایجاد تحولی احتمالی در ساختار سیاسی این کشور به سود آنها و نتیجتا، ایران شد. ایران نیز جنگ تبلیغاتی گستردهای را علیه حکومت بحرین و اقدام عربستان آغاز کرد که به سهم خود در تداوم تنش میان سه کشور بیتاثیر نبوده است.
در سوریه نیز که بهار عربی به سبب برخوردهای خشن حکومت از همان ابتدا به روندهای پیچیدهای افتاد، عربستان و برخی دیگر از کشورهای حاشیه خلیج فارس، به علاوه ترکیه، فرصت را مناسب دیدند که رژیم اسد را به مثابه متحد ایران به سقوط بکشانند؛ لذا در تسلیح شتابان نیروهای مخالف، اعم از افراطی و میانه رو درنگ نکردند. جمهوری اسلامی نیز هر آنچه را که در توان داشت به خدمت گرفت که رژیم اسد به رغم از دستدادن اقتدار خود بر بخشهایی از کشور، متزلزل نشود. این گونه بود که سوریه به صحنه جنگ نیابتی تمام عیار ریاض و تهران بدل شد.
زمانی که برآمد مخالفان برای ساقطسازی رژیم اسد به نتیجه نرسید، عربستان و متحدان آن و نیز ترکیه، امید داشتند که آمریکا به صورت نظامی وارد عمل شود و رژیم اسد بهسان رژیم قذافی از میان برداشته شود. واشینگتن اما وضعیت مخالفان و فرادستی نیروهای افراطی در میان آنها را در قیاس با تدوام حکومت اسد کمخطر نمیدید. لذا دولت اوباما به خلع سلاح شیمیایی سوریه رضایت داد و به این ترتیب براندازی نظامی رژیم متحد ایران در سوریه از اولویت روز خارج شد.
واشینگتن که از نظر ریاض در زمان فروافتادن رژیم مبارک در مصر از حمایت لازم از این رژیم دریغ کرده بود، با سیاست خود در سوریه به گونهای فزاینده عربستان را نسبت به خود دچار سوءظن و بدبینی کرد. این گونه بود که عربستان به خصوص در ایام اخیر بیش از پیش راسا به هماهنگی و بسیج منطقهای علیه رژیم اسد روی آورده و در تقویت هر چه بیشتر مخالفان آن، سیاستهایش را لزوما با واشینگتن هماهنگ نمیکند.
چالش عربستان با ایران در سوریه این نتیجه را هم داشته که اوضاع سیاسی لبنان نیز همچنان در حالتی از تعلیق باقی بماند و متحدان تهران و دمشق و متحدان ریاض در این کشور بر سر اداره آن و برگماریها و انتخاباتها دائم دچار اختلاف و کشمکش باشند.
عربستان و خواستهایی که آمریکا برآورده نمیکند
سران و نمایندگان کشورهای عرب خلیج فارس در ازای «امتیازی» که در قرارداد هستهای احتمالی به ایران واگذار میشود خواستها و مطالباتی را در اجلاس اخیر کمپدیوید از آمریکا مطرح کردند که اغلب آنها با پاسخ مثبتی روبرو نشد
عربستان گرایش آمریکا به سوی دستیابی به توافقی با ایران با هدف پایاندادن به مناقشه هستهای این کشور را هم اصلا مثبت تلقی میکند و آن را عاملی دیگر در خدشهدار شدن مناسبات تنگاتنگ تاریخی واشنگتن و ریاض تلقی میکند. به ویژه مجاز دانستن ایران به داشتن حداقلی از امکان غنیسازی اورانیوم از نظر ریاض ( و نیز از نظرتلآویو) به مثابه به رسمیتشناختن حق ایران به داشتن قدرت اتمی مجازی است که بالفعلکردن آن و حرکت به سوی تولید بمب اتمی عمدتا به تصمیم سیاسی تهران وابسته خواهد بود.
سران و نمایندگان کشورهای عرب خلیج فارس در ازای «امتیازی» که در قرارداد هستهای احتمالی به ایران واگذار میشود خواستها و مطالباتی را در اجلاس اخیر کمپدیوید از آمریکا مطرح کردند که اغلب آنها با پاسخ مثبتی روبرو نشد. اجازهداشتن به داشتن ظرفیتهای هستهای مشابه با ایران یا انقعاد پیمان نظامی مانند ناتو یا دریافت تسلیحات فوق پیشرفته از آمریکا از جمله خواستهایی بودند که پاسخ منفی گرفتند.
گرچه دولت اوباما قول و قرارهای محدودتری را به اعراب داد که در قبال ایران مدافع آنها باشد. ولی به نظر نمیرسد که این قول و قرارها رضایت اعراب را جلب کرده باشند و واگرایی بیشتر میان آنها و واشینگتن تداوم نیابد.
مشکل عربستان با واشینگتن البته صرفا نوع رویکرد دولت اوباما به حل مناقشه هستهای ایران نیست. ریاض از این هم بیم دارد که از یک سو بیرونآمدن ایران از زیر بار انزوا و تحریمها دوباره امکانات آن برای بسط نفوذ و یارگیری در منطقه را افزایش دهد و از سوی دیگر، حل مناقشه هستهای راه را برای گشودهشدن سایر گرهها در مناسبات ایران و غرب هم هموار کند و به این ترتیب عربستان اهمیت استراتژیکش در معادلات آمریکا و غرب در منطقه را از دست بدهد؛ به خصوص که ایران چه به لحاظ اقتصادی، چه به لحاظ ژئواستراتژیک و چه از حیث منابع مختلف، از انرژی گرفته تا غیر از آن، امکانات و پتانسیلهایی فراتر از عربستان دارد و جامعهاش نیز کمتر از کشورهای خلیج فارس به سوی افراطگرایی و غربسیتزی گرایش دارد.
البته سمتگیری مناسبات ایران و غرب از وضعیت کنونی به سوی یک مناسبات گرم و همکارانه نیازمند برخی تغییرات اساسی در سیاستهای منطقهای ایران، فروگذاشتن تبلیغات و تحریکات فرقهای و ایدئولوژیک و به خصوص کنارگذاشتن سیاستها و شعارهای معطوف به نابودی اسرائیل است. این در حالی است که ساختار و ذهنیت حاکم بر سطوح رهبری ایران در حال حاضر تحقق سریع این تحولات را چندان آسان نمیکند.
بنبستهای منطقه و تجربه دیگران
بحران یمن هم میرود که مثل سایر بحرانهای منطقه که ایران و عربستان در آن نقش اساسی دارند (لبنان، سوریه، بحرین، عراق) به بنبست بخورد
نگرانی از ضعف بیشتر در رقابت منطقهای با جمهوری اسلامی و به خصوص نگرانی از رویکردهای فعلی و آتی آمریکا در قبال ایران در تصمیم رهبری جدید عربستان به دخالت نظامی در تحولات یمن هم تاثیر عمدهای داشته است.
عربستان یمن را پیوسته حیاط خلوت و حوزه امنیتی بلاواسطه خود تلقی کرده است. از این رو برآمد حوثیها و افتادن سهم عمده قدرت به دست این نیرو که میتواند به متحد تنگاتنگ ایران بدل شود و در عین حال به تشویق و تشدید اعتراضات احتمالی مناطق شیعهنشین شرق عربستان بیانجامد ابدا برای حکام عربستان قابل قبول نیست. در عین حال، این که ایران با حوثیهای زیدیمذهب یمن که قرائتشان از شیعیگری با قرائت رایج در جمهوری اسلامی تفاوت اساسی دارد از در حمایت و اتحاد درآمده خود نشانهای دیگر از آن است که رقابت با عربستان بر سر هژمونی در منطقه فراتر از چالشها و مناقشات مذهبی صرف است و ورای سبقه تاریخی، بیش از همه جنبه سیاسی و ژئوپلتیک به خود گرفته است.
در این میان، بحران یمن هم میرود که مثل سایر بحرانهای منطقه که ایران و عربستان در آن نقش اساسی دارند (لبنان، سوریه، بحرین، عراق) به بنبست بخورد.
این در حالی است که آموزههای کل ۴ دهه اخیر، و به ویژه تجربه یک دهه گذشته نشانهای به دست نمیدهند که ایران یا عربستان بتواند دیگری را کلا از میدان به در کند و قدرت انحصاری منطقه را از آن خود سازد. ضمن این که چالش و مناقشه میان ایران و عربستان در کنار برخی عوامل دیگر خود منشایی برای بیثباتی بیشتر در منطقه، عقبافتادگی اقتصادی، حضور بیشتر قدرتهای خارجی و انباشت بیشتر تسلیحات در منطقه و نیز برآمد افراطیگری در گوشه و کنار آن بوده است.